روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

کلامپ بچه شریان ها

امروز اول صبح زنگ زدن یه میض افتاده تو شیشه بریدگی عمیق قسمت قدام بازو ولی نبض رادیال و اولنارش خوبه . ما هم گفتیم باشه کار خاصی نمی خواد بعد دوباره و سه باره و تا آخر ممل خونه بود زنگ زد که برو ببین چیه اتند طب اورژانس شاکیه رفتم دیدمش دو سه تا بچه شریان داشت که وقتی بانداژش باز شد خون میدادن منم گرفتمش و Ligate ش کردم و از سرویس جراحی مرخص . خدا کنه امروز کشیک خوبی باشه

یه هرنی دیگه

امروز یه هرنی عمل کردم . حالی بردیم اساسی بعدشم باز یه گند زدم اینجوری که قضیه اوبولی رو داشتم تعریف می کردم خودشم اونجا وایساده بود ندیدمش بعد که فهمیدم دیدمش داره سر عمل چپ چپ نیگام میکنه. اسنتاد باحاله هم باهاش رفتن سر عمل 2 تا فیستول چیزهایی یاد گرفتیم و قرار گذاشتیم یه روز بشینیم شرطی تخته بزنیم . خیلی ادعا داشت ما نیز هم . امروز یه تیروئید هم داشتیم که فلپش رو من بر داشتم

روز سوتی

امروز رابه را سوتی میدادم اول از همه که داشتم ادای یکی از استادا رو در میاوردم  که دیدم همه یه دفعه میخ شدن بعد فهمیدم استاد کولورکتال پشت سرمه ..واااااای آب شدم بعشدم سر عمل مثلا خواستیم بگیم که ما کارمون کمه و پاچه خواری کنیم . گفتیم آره بخش خلوته استاد فلانی رفتن آمریکا که دیدیم همه از حال رفتن و سال بالایی یه جوری نیگام کرد که دقیقا منظورش این بود خفه شو . امروز ولی یه کار خوب که کردم بعد از سوتی اولی استاد در مورد یه مریض یه سوالی پرسید دروغ نگفتم و گفتم نمی دونم . استادم هیچی نگفت . باز یه سوتی دیگه دادم اینکه می خواستم برم زنگ بزنم رفتم تو اتاق که دیدم چشتون روز بد نبینه خانما دارن لباس عوض میکنن . باز کلی ضایع شدم . امروز یکی از خانما داشت یواشکی تن ماهی میخورد یه بویی پیچیده بود تو اتاق عمل کلا فشار ملت افتاده بود . امروزم خبر رسید سال یکیا قراره با ما هم اتاق بشن که ما رفتیم تو کارشون که نامردی نکنن مگه تو یه اتاق چند نفر جا میگیرن بعد این همه اتاق خالی .امروزم یه مریض هرنی میخواستم بخوابونم با کلی گردن کج کردن از بخش جراحی دیگه ای تخت گرفتم . زنگ زدم به مریضه بیاد بیچاره وقتی اومده بهش گفتن مریض قبلی تصویه نکرده

کفش خریدم

امروز با دوستان یعنی پاشا و ممل رفتیم بازار کامپیوتر پاشا می خواست ipad یا galexy  بخره بعدشم گفت آدیداس تخفیف ویژه گذاشته من یه کفش خریدم. خیلی خوشله

آپاندیسیت 12 ساله

امروز دو تا آپاندیسیت داشتیم اولیش رو که یه بچه 12 ساله بود من رفتم البته چون خیلی کوچولو برش دادیم تا خوشکل در بیاد سرهنگ هم اومد کمک چون در نمیومد لامصب بعدیش رو هم که ممل رفت . بعدشم امروز سرهنگ با این بی هوشی ها جروبحثش شد و اعصاب نداشت . خیلی روز خسته کننده ای بود شنیدم شاید یکی از ما دو تا رو بفرستن یه بیمارستان دیگه. خیلی اعصابم ریخته بهم .  

مریض مرگ مغزی

امروز کشیک اورژانس هستم یه مریض ترومایی با امداد هوایی داشتیم که مرگ مغزی بود سر همین مریض تو اتاق عمل من و سرهنگ با ارتوپدا و بی هوشیا جر و بحثمون شد . یه CHEST TUBE هم گذاشتیم ولی نهایتا مریض expire شد . یه خانم تو اورژانس دارم هرنی اینگویناله با دیتبند از زندان آوردنش . فعلا هم گوش شیطون کر مریض بد حال ندارم

ثانیه شماری

امروز تو اتاق عمل کدورت رفع کنون داشتیم و خلاصه برگشتیم به روزای سابق ...حالم ازین تظاهر کردن داره بهم میخوره ..واسه جابجایی این بخش مزخرف لحظه شماری میکنم

یه آپاندیس دیگه

کشیک شنبه دو تا آپاندیسیت اومد یکیش مال من شد یکیش هم ممل رفت امروزم ممل اورژانس بود من تو اتاق عمل تنهایی دهنم سرویس شد استاد جوونه هم راجب مسائل پیش اومده در بخش و جهت رفع کدورت ها باهام صحبت کرد ..خیلی خسته شدم 

مریض ایدزی به پستم خورد

امشب یعنی قبل از افطار رفتم بخش عفونی یه مشاوره CV line داشتم( یه مریض با بیماری ایدز و هپاتیت سی که هر کدومش برای یه رزیدنت جراحی کابوسه چه برسه که دوتاشو با هم داشته باشه )خلاصه رفتم آزمایشاتشو دیدم خوب بود گفتم دستکش ضد ویروس داره گفتن نه مریض کارتن خوابه . منم گفتم خوب اینجوری که نمیشه بعدش رفتم مریض رو دیدم یه جوونه 30 ساله بود لاغر با ریش بلند ...از نظر قانونی می تونستم بنویسم تا دستکش نخریده نمی زارم ولی نمی دونم چرا دلم به حالش سوخت به خودم گفتم خوب یه ذره بیشتر حواسم رو جمع میکنم خلاصه رفتم و از شانسم تو اولین Try گرفتمش و در کل 10 دقیقه هم نشد وقتی داشتم میرفتم گفت دکتر تموم شد گفتم آره گفت خدا پدر مادرتو برات نیگر داره دفعه قبل 2 ساعت سوراخ سوراخم کردن کلی هم بهم فحش میدادن که چرا اومدی بیمارستان و ... 

هنوز نگاهاش تو ذهنم مونده بعضی وقتا خیلی با رشتم حال میکنم البته دروغ چرا امیدوارم دیگه اینجور مریضا تو کشیک من نیان

جسم خارجی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.