روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

dead line

امروز به صورت کاملا اتفاقی زنگ زدم معاونت پژوهشی میگم این کار پروپوزال ما به کجا رسید برگشته میگه ااا چه خوب شد زنگ زدین از دانشگاه زنگ زدن که بهتون بگیم تا روز شنبه وقتا دارین پروپوزالتون رو اصلاح کنین و امضاهای اساتید رو هم بگیرین و ببرین تحویل بدین ...
یعنی من هلاک این اطلاع رسانیشونم ، حالا اینا به کنار شما فکر کن یکی از اساتیدی که قراره امضا کنه لندن تشریف دارن .خلاصه ما که از رو نرفتیم از استاد جنتلمنه اجازه گرفتیم ( بنده خدا می گفت کشتی ما رو با این پروپوزالت ) و افتادیم دنبال این داستان ها و با ریش گرو گذاشتن رفتیم اتاق عمل مُهر استاد لندن رفته رو هم گرفتیم و بعدش رفتیم پیش مشاوره آماری و با عجز و لابه اونم یه امضا زد زیرشو ...تا شنبه که بریم تحویل بدیم چند تا از دوستام نمی تونن تا شنبه آماده کنن منم شانسی تونستم همه رو پیدا کنم..یعنی داستانین اینا 

این قصه پرغصه پروپوزال

امروز اول صبح رفتیم پیش مشاور آماری و این قصه پرغصه پروپوزال ما انگار پایانی ندارد  و خلاصه کلی گیر و راهنمایی و ... وسطای یه عمل معده رسیدیم و هم بخشی عزیز در حال عمل کردن بودن با استاد جنتلمنمون که ما انقدر غر زدیم به جون این بنده خدا در آخر یه تیکه از آناستوموز ژژنوژژنوستومیش به ما رسید ...سگ تو ضرر

آپاندکتومی تنهایی

ساعت 2 صبحه تازه از اتاق عمل برگشتم . یه دونه آپاندیسیت بود که خودم تنهایی رفتم .سال یک ما مونده بود تو اورژانس مثل اینکه مریضه کد خورده بود . تازه فهمیدم اِسکِراب ( کمک جراح ) خوب نعمته

شادروان گوشیم .

شما فک کن با یه اشتباه هم آنکالی هم کشیک اورژانسی کی می فهمی همین امروز صبح بعدش تو کف این داستانی که چه اتفاقی میفته
گوشیت میفته تو توالت
یعنی من الان چه نوع خاکی تو سرم کنم؟

اُملت صبحگاهی

دیروز کشیک خوبی بود یه آپاندیسیت داشتیم که ما وایسادیم بالا سر سال یکی عمل کرد . صبحم رفتیم یه مشاوره نوزادان جواب دادیم . رفتیم بخش و رفتیم ژورنالو . اُملتو . . .

وقتی پررو میشویم

امروز روز جالبناکی بود . با اعتماد کامل و پرروئی هر چه تمام تر برگشتیم به استاد استادان جراحی پلاستیک فخر زمان گفتیم استاد رومون به دیوار میشه شما یه هرنی (فتق) عمل کنین ما ببینیم .لازم به ذکر است این عمل واسه سال 1 و اولای 2 جذابیت داره . حالا شما فک کن ...این بنده خدا هم دید ما پر رو تر ازین حرفاییم وایساد با لبخندی ملیح هنر دستاشو به ما نشون داد یعنی ما الکل 100 درصد می خوردیم انقده های نمیشدیم.حالا جالبه ما امروز درمانگاه بودیم از استاد اجازه گرفتیم بریم اتاق عمل استاد کع فرشته مهربون باشه برگشت گفت مگه عمل چی دارن . ما هم گفتیم هرنی بنده خدا چشاش گرد شد.گفت تو حیا نمیکنی میخوای تو انستیتو کانسر ، هرنی عمل کنی اصلا این مریض چه جوری خوابیده . خلاصه شرح دادیم و استاد برگشت گفت از استاد جراحی پلاستیک اجازه گرفتین میخواین عمل کنین . اتاق اضافی ندارن که . ما هم برگشتیم گفتیم اتفاقا می خوایم بدیم استاد عمل کنه ..اینو که گفتیم چشاش که داشت درمیومد . دهنشم باز موند . بنده خدا دیگه از من قطع امید کرده.

امروزم که کشیک اورژانسم تا الان خبری نبوده . میگن یه آپاندیسیت داریم . امیدوارم چاخان دیسیت نباشه

مثلاً تعطیل . . .

امروز مثلا ما یه دونه مریض واسه عمل داشتیم و عمل اصلیمون به خاطر مشکلات قلبی بیمار لغو شده بود . صبح رفتم ویزیت دیدم مریضی که تنها مریض لیست عملمون بوده نشسته داره سیر صبحونه می خوره میگم آقا مگه نگفتن که نباید چیزی بخوری . میفرمایند که من هنوز از نظر روحی آمادگی عمل ندارم ..خداییش من از دست این جماعت چه کنم..خدایا مَنِه بِکُش...خلاصه دیدیم مریض نداریم فلوی محترم امر فرمودن زنگ زدیم پذیرش خبری نشده زنگ زدیم این ور اونور خلاصه دیدیم مریض نیست گفتیم اتاق عمل تعطیله خیر سرمون بشینیم درس بخونیم . تا اومدیم بار سفر ببندیم دیدیم زنگ زدن یه مریض پیدا شده تشریف بیارین اتاق عمل ...یعنی میخواستم 99 تا فوش بدم ...یه عملی هم بود که اصلا دلم نمی خواست برم خلاصه خیلی الافی بود . یعنی یه روزم نمیشه ما مثل آدمیزاد استراحت کنیم

دو روز خسته کننده

از یکشنبه شروع می کنم که من شب قبلش کشیک بودم و کشیک خوبی داشتم تا اینکه دیدیم صبح یکی زنگ زد تو خواب و بیداری گوشی رو برداشتم دیدم که یکی از پشت گوشی گفت من خانم فلانی ( منشی معاونت آموزشی ) هستم شما نمی خوای بیای دفاع پروپورالت .منو میگی مثل فنر پریدم با عجله لباس پوشیدم و با صورت نشسته دویدم سمت جلسه . تا رسیدم گفتن برو شروع کن . رفتم تو اساتید هم نشسته بودن و ما هم یه سلام و علیکی کردیم و تا اومدیم حرف بزنیم استاد فرانسه رفته فرمودن ایشون هم ازونایی بوده که پروپوزالشو دیر آورده و ...
خلاصه بعدشم رفتیم اتاق عمل و تا 8 هم طول کشید . استاد آخر وقتیان هم در یک عمل جالب سر عمل به بنده فرمودن اینسترومنتت نباید صدا بده ..یعنی ما کف کردبم و پیش خودمون گفتیم چه جوری من سوزن رو با سوزن گیر بگیرم که صدا نده .
امروزم رفتیم اتاق عمل و به سلامتی یه معده داشتم با استاد فرشته مهربون که خیلی هم حال داد بعدش مجبور شدیم با استاد آخر وقتیان رفتیم سر عمل و استاد سوچور ها رو به ما داد واقعا افتخاری بود و آخر عمل به بچه ها گفتم می خوام شمارمو بنویسم اینجا مشتری برامون بفرسته . دیدم یکی زد تو سرم برگشتم دیدم خانم دکتر استاد بی هوشیه . میگفت آخه اینم جاست . خلاصه امروز یه عمل جذاب هم داشتیم اونم رگ گیری
از یه مریض بود که هموفیل بود و نمی تونستیم ازش cv line بگیریم و فلوی محترم مثل شیر از ورید سفالیک رگ گرفتیم .

یه روز کلاً خراب

امروز اول صبح تو جلسه یه خانم دکتر جراح رو معرفی کردن که خودش سرطان سینه گرفته بود . بعدشم ممل بنده خدا مجبور شده بود بره سر عمل فامیلش که اصلا هم عمل خوبی نبوده خیلی حالش بد بود قرار بود رضا بیاد جاش که براش مشکلی پیش اومده بود منم نمی دونستم ..رفتم خیر سرمون معده عمل کنیم گفتن شما نوبتته بری درمانکاه امروزم 4 تا استاژر اومده بودن درمانگاه کلا نمی شد جنبید بعدش رفتم اتاق عمل یه ماستکتومی داشتیم با قلومون رفتم . امروزم آنکالم .اصلا حس ندارم

زور نگین ن ن ن

دیروز کشیک اورژانس بودم و حقیقتا بسیار حالمون گرفته شد اول از همه که تا ساعت 12 شب خبری نبود ساعت 12 رفتیم اتاق عمل تا 3 صبح بیدار بودیم آخرشم همراه مریض رضایت به عمل نداد و رفتیم بخوابیم خیر سرمون بخوابیم دوباره 6 صبح زنگ زدن مریض داریم رفتم اتاق عمل باز تا 6 و 40 دقیقه نشستم دیدم خبری نشد زنگ زدم به سال یک میگم پس کجایین؟ میگه دم در اتاق عمل مریض arrest کرد برش گردوندیم ...
امروزم که آنکالم سر یه سی تی اسکن یه داستانی داشتیم با این بی هوشی ها و تصویربرداری من نمی دونم کدوم شیر پاک حورده ای گفته باید رزیدنت جراحی همراه مریض بره عکسی سی تی بگیرن آخه وجود من به چه دردی می خوره مگه می خوان اونجا مریض رو عمل کنن . تازه مگه رزیدنت بی هوشی باهاش نمیره دیگه وجود من به چه دردی می خوره ...تو کلشون نمیره که ...
وای امتحان ارتقا رو چی کار کنم...29 تیره