روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

چرخوندنمون

امروز دیگه آب پاکی رو ریختن رو دستمونو گفتن باید بخشاتونو عوض کنین . ما هم با گردن کج ، کار دیگه ای نمی تونستیم بکنیم . بعدش رفتم درمانگاه استاد نیومده بود من خودم مریضا رو میدیدم  . بعدشم که فرشته مهربون اومد و با هم مریضا رو دیدیم و 12 من رفتم اتاق عمل داشتم با اینا سر . کله میزدم سر کشیکای این ماه که آخرش هم به توافق نرسیدیم و در انتها یه عمل ماستکتومی خفن با استاد جنتلمن داشتیم که تا 7 و 30 طول کشید رسنا سر عمل داشتم چرت میزدم ..الانم در حال مرررررررررررررررررررررگم

امتحان ارتقاء هم دادیم

دیشب که فلو های محترم حال دادن و قرار شد از 12 به بعد به خودشون زنگ بزنن منم 2 خوابیدم و تا صبح هم انصافاً کسی زنگ نزد . صبح هم با جناب آقای ممل رفتیم سر جلسه البته ما دقیقه نود رفتیم تو و شانس آوردم زود صندلیمو پیدا کردم ..سال بعد یادم باشه زودتر بریم . خلاصه رفتیم سر جلسه و همه چی خوب بود الا این کارگرایی که 20 سانتی ما داشتن با پتک دیوار خراب میکردن و دیگه کم مونده بود پاشم بگم ببخشیم ما با امتحانمون مزاحم کار شما شدیم . یکی دیگه هم بغل دستیم بود که به این دو قطره ته ساندیسش گیر داده بود 2 ساعت تمام هی ساکشن میکرد .انگار داشت خرخر میکرد اینم می خواستم بلند شم زنگ بزنم یه تشت آب میوه بزارن جلوش بی خیال شه ..خلاصه دقیقه 90 هم آخرین تست رو زدیم و نشستیم تا جوابا بیاد 

مردودی کارت

امروز سر صبح یه مریض که عملش کنسل شده بود کلی قاطی کرده بود بعدشم بهش نگفته بودن اگه بری مرخصی بیمه حساب نمیشه.. حساب کنین بیچاره عمل که نشده بود باید به خاطر یه شب بستری هم حدود ۶۰ تومن بده .خداییش بیچاره راست میگفت خیلی این قانوناشون دری وریه ما که سر در نیاوردیم . خلاصه بعدشم رفتیم اتاق عمل و رزیدنت هم بخشی رو راضی کردیم بره سر عمل و ما هم اجازه گرفتیم اومدیم اتاق تو پاویون ..بعدش گفتن کارت ورود به جلسه میدن رفتیم تو سایت دیدم جلوی کارت من زده مردود ..یعنی قالب تهی کردم زنگ زدم با استاد مسئول آموزشیمون میگم آقا داستان این چیه بنده خدا خودش رفته تو سایت با آی دی من بعدش که رفت البته منم همزمان رفتم یه دفعه دیدم متنش عوض شده نوشته اطلاعات کافی نیست بهشون گفتم استاد خدا میدونه الان نوشته بود مردودی کلی قسم و آیه... دیدم داره می خنده میگه احتمالا خواستن باهات شوخی کنن ...میگم بابا بگین نکنن این کارا رو من قلبم با باطری کار میکنه ..نمی تونـــــــــــــــــــــــــــــــم

می خوان جا به جا شیم

دوشنبه (دیروز) بنده دیگه فلوی breast شده بودم دوست و هم بخشی عزیزمون گیر داد من باید برم سر عمل کولون ما هم رفتیم دو تا MRM با دایسکشن آگزیلا کردیم با فرشته مهربون خیلی هم حال داد بعدشم از استاد اجازه گرفتیم اومدیم درس بخونیم فقط امروز استاد یه صحبت هایی کردن مبنی بر اینکه ما بخشامون رو عوض کنیم که بنده به شخصه پشتم لرزید . هم بخشی هم خوشش نیومده بود ..گفتن ضنبه بچرخین ..امیدواریم بتونیم بپیچونیمش . من بخش به این خوبی رو کجا ول کنم آخه

موش آب کشیده

الان دارم از اتاق عمل میام . ممل خان ما کاری داشت نتونسته بود بره زنگ زد ما رفتیم دادیم سال یکی رفت یه جاش که دیگه گیر کرد رفتیم کمکش .بعدشم تو این بارون برگشتیم پاویون الان مثل موش آب کشیده شدیم 

کیست ترکید

امروز که ما تقریبا در حال مرگیم ( مجددا ) اول از همه رفتیم سر یه عمل برست انکوپلاستی بود و ما رسما نقش چرخ خیاطی رو داشتیم . حالا تو این هاگیر واگیر یه مریضی که واسش cv line  گذاشته بودیم و نوموتوراکس کرده بود هم قرار بود بیاد اتاق عمل براش chest tube بزارم دوستان هم دم به دقه میومدن میگفتن تموم نشد مریض رو بیاریم یعنی رسما دیواره شدم از دست اینا خلاصه تموم که شدم رفتم بزارم دیدم براش chest tube گذاشتین .خلاصه ما هم به روی خودمون نیاوردیم و پیش خودمون گفتیم حتما یکی ار رزیدنتا مرام گذاشتن اومده یه حالی به ما داده . رفتیم اتاق استراحت استاد جنتلمن نشسته بود ما هم سلامی عرض کردیم و رفتیم نشستیم کنار استاد و یه دفعه مسئول اتاق عمل برگشت بهم گفت شما اون chest tube رو گذاشتی ما هم همچنان که داشتیم میلومبوندیم برگشتیم گفتیم " به این بروبچ گفتم بزارن " ...یه دفعه استاد جنتلمن برگشت با لبخند یه نگاهی به ما کرد و گفت " دست شما درد نکنه آقای دکتر "
ان قَدَر ما خجالت کشیدیم وقتی فهمیدیم خود استاد رفته chest tube گذاشته که نگو و نپرس .
بعدش استاد آخر وقتیان اومد و حسابی از خجالتومن درومد رفتیم یه کیست تخمدان عمل مردیم دختر خانئمی بودن دو رگه مادر ایرانی و پدر ژاپنی .وسطای عمل موقع خارج کردن کیست استاد زیادی زور زدن و کیست که تقریبا بیرون اومده بود ترکید و محتویاتش تا فرسنگها آنطرف تر از جمله سر تا پای اینجانب رو مورد عنایت قرار داد . استاد هم که انکار نه انگار مه اتفاق خاصی افتاد همچین ریــــــــــــــلکس داشت کارشو میکرد ....مثلا می خوام درسم بخونم

آبسه بازی

دیروز که تقریبا الان 1 ساعت و نیم ازش گذشته ما کشیک اورژانس و انکالی با هم بودیم . امروز اتاق عمل هم نرفتیم و نشستیم مثلا درس خوندیم و بعدش آخر شب رفتیم اتاق عمل آبسه بازی . الانم که داریم میمیریم از خواب و . . .

خر زنون

امروز الحمدلله کسی با کسی کاری نداشت ژورنال هم که برگزار نشد . یه مریضی که مرخص کرده بودیم دوباره با احتباس ادراری اومده بود بنده خدا رفته بود اورژانس خیلی شلوغ بوده برگشته بود خلاصه براش یه سوند دیگه گذاشتیمو فرستادیمش بره خونه با ذکر علائم هشدار . بعدشم راه افتادیم سمت کتابخونه و هی بزن هی بزن خر بزن 

این استاد دوست داشتنی

امروز بسیار روز خوبی بود سر صبح رفتیم بخش اول بسم الله که فلوی محترم رفت تو شکم مریضی که هممون رو سر کار گذاشته بود که حالا بماند بعدش رفتیم جلسه مورتالیتی بعدشم که چایی به ما ندادن آخر جلسه به این مستخدمه میگم یه چایی به ما ندادیا ..یه پوزخندی میزنه میگه ه" هفته دیگه دو تا بخور " فک کن ...و اما اصل داستان فرشته مهربون برگشت به ما گفت دسته گلای من شما مگه امتحان ارتقا ندارین برین درس بخونین نمی خواد اتاق عمل بیاین و از صبح ما تا الان داریم مثل جناب خر درس می خونیم ..به جون خودم راس میگم

فراموشی

امروز که یعنی دوشنبه ( ما همیشه یه روز دیر میرسیم ) رفتیم سر یه عمل ماستکتومی دو طرفه جونمون درومد زما شده بودیم چرخ خیاطی بعدش که اومدیم ببندیم تازه گفتن اُهُک باید پورت هم بزارین واسه شیمی درمانیش . امروزم استاد فرشته مهربون اومد گفت بهم گفتن گوشتو بکشم گفتم چرا گفت تو کمیته مورتالیتی اون مریضه که expire شده تو کشیکت معرفی شده بعد پروندشو نگاه کردم نت تو توش نبوده خالا فکر کن ما تا خود صبح بیدار بودیما..البته اشتباه کردم تقصیر خودمه حتما باید هر کاری واسش میکردیم تو پرومده هم می نوشتیم ..لذا ما تمام قد از استاد جونمون عذرخواهی کردیم