روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

سور

از 29م به قول بچه ها شدم "چیف در سایه". دیروز با چیف جدید رفتم اتاق عمل و چون خیلی استرس داشت کمکش کردم. مریض یه کانسر سیگموئید پرفوره بود. بعد از اون هم اومدم خوابیدم و صبح که بیدار شدم خبر رسید که استاد عزیز زحمت کشیده و صبح رزیدنت های محترم رو به صرف "کله پاچه" دعوت کردن. یعنی یع چیزی زدیم در حد سوخت جت. ظهر یکی از اینترن های قدیمی بهم زنگ زد که می خوام ببینمت وقتی اومد بیمارستان کلی قیافش عوض شده بود. گفت که تو یکی از دانشگاه های آمریکا پذیرش گرفته و خلاصه این شد که ناهار رو در خدمت آقای دکتر رفتیم "شاطرعباس" جالب این بود روز 2م عید تهران پرنده پر نمیزد ولی هر رستورانی ما رفتیم قیامت بود. تازه فهمیدیم خیابونا که خلوته ملت کجان؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم... یکشنبه 3 فروردین 1393 ساعت 17:22

سلام .تنها چیزی ک دوست دارم خوندن روزمرگی های یک جراحه.نوش جونت شاطر عباس عزیزم
خیلی دوست دارم
رفیقه نیمه راه نباااااااش ش ش ش
من الان دقیقا افتادم رو زمین اون پایینا کنار پات

طاهره یکشنبه 10 فروردین 1393 ساعت 02:51

سلام من دانشجوسال5 پزشکیم دلم میخادتخصص قبول بشم ولی خب فک کنم خیلی سخته...
من امشب داشتم واسه مامانم که شالدون داره دنبال عوارضش میگشتم اخه یه مقدار از اطراف شالدون خونریزی داره که با شما آشنا شدم اما
که دیگه دیره دیگه دیره.اما ایمیل میدم وقت داشتی یخورده راهنماییم کن ببینم میتونم منم تخصص قبول بشم یانه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.