روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

هیجان اول صبح

10و7 بود که دیدم گوشیم زنگ خورد اینترتمون با گوشی سال یک زنگ زده بود که استاد اومده بدو بیا. رفتیم بخش و بعدش هم رفتیم آی سی یو. یکی از مریضامون بود که روز قبل تیروئیدش رو عمل کرده بودیم. استاد فرمودن که در حضور من اکستیوب کنبن. بعد که لوله رو خارج کردن مریض مشکل تنفسی پیدا کرد و استاد در کسری از ثانیه مریض رو تراک کردن. که اول صبحب کلی ادرنالین خونمون رفت بالا. بعد از اون استاد لاپاروسکوپی زنگ زدن که کجایین ما هم سریع رفتیم سر عمل که کیسه صفرای لاپاروسکوپی بود و جدا کردن از کبد به ما رسید بعد از اون هم یه تیروئید داشتیم که اونم اکسپلور عصبش خیلی مهیج بود و بعد از اون هم کیسه صفرای دوم رو آوردیم و اونم لاپاروسکوپی شد و دست آخر هم یه شستشو دبریدمان داشتیم 

نظرات 5 + ارسال نظر
دینا یکشنبه 24 آذر 1392 ساعت 16:59

اگر سختتون نیست میشه یه کوچولو در مورد مشکل تیروئیدش بنویسید ممنون

لاله یکشنبه 24 آذر 1392 ساعت 18:16 http://lale.blogfa.com

سلام وعرض ادب...
چه هیجانی داشتید اول صبح...عالی بود.

پزشک طرحی یکشنبه 24 آذر 1392 ساعت 18:58 http://www.pezeshketarhi.blogfa.com

واقعا چه استرسی اول صبحی .... اینه پزشکی ....
نجات در کسری از ثانیه ....تراک ....

شاید مرا دیده باشی یکشنبه 24 آذر 1392 ساعت 21:03

حالا که این پست هاتون راجع به صبح بود و اینا یه شعرم از بچه محلمون نیما بگم:

صبح می‌خواهد از من

کز مبارک دمِ او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر...

اینجوری.

لاله دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 17:23 http://lale.blogfa.com

salam...man ye kam dore intubation va bihushi gozarondam

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.