روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

ناهار زدیم

امروز هم در خدمت دوستان هم بخشی بودیم و ممل اینا رو کاور کردیم. من سر یه عمل رفتم که توده خم کبدی بود و بسیار هم عمل خوبی شد. بعد از اون بزرگی ما رو صدا کرد و گفت هفته آخره می خوام بهتون ناهار بدم . خلاصه در خدمتشون رفتیم رستوران نوید و ناهاری زدیم بر بدن با همراهی سال دو و سال یک 

کمک رسانی

امروز که خودمون عمل نداشتیم و قرار هم بود این هفته آخری عمل نذاریم. صبح یه سرپایی اومد . بعدشم رفتیم کمک ممل اینا و یه رکتوم رو با استاد جوون کولورکتال انجام دادیم. برنامه فردا هم انگار قراره همین باشه. صبحم که استاد جوون شاکی بود که چرا مریض رو گفته بودم نیگرش دارین مرخصش کردین . من که اصلا یادم نمیومد مریضه واسه چی باید میموند و مرخص نمیشد 

سهل انگاری پدر

صبح صدای زنگ سال یکی بیدارم کرد. گفت دو تا مریض ناجور داریم. پاشدم رفتم اورژانس. وسط راه استاد کوچیکه زنگ زد کجایی بعد گفت منم میام اورژانس. وقتی رسیدیم اورژانس اولین مریض یه دختر جوون بود که از کردستان اومده بود و می گفت که بابام در حال تمیزکزدن تفنگ بوده که تفنگ شلیک شده و به پاش خورده. محل ورود گلوله دقیقاً ناحیه پوپلیته بود و از زانو به پایین ماتلینگ داشت. تو کردستان بنا به دلایلی که من سر در نیاوردم فاشیوتومی شده بود. خلاصه به پدرش گفتیم این رو دیگه نمیشه براش کاری کرد و پاش باید قطع بشه. بنده خدا...استاد کوچیکه وقتی عمل دیشب که عروقی بود رو فهمید گفت چرا به من اطلاع ندادین که من همین جوری هاج و واج مونده بودم که " مگه قرار نبود شما شنبه بیای ؟" خلاصه بعدشم رفتیم بخش همون دختر خانمه رو دیدیم که نبضش پر و درست و حسابی بود و پرچم ما رو کشید بالا

یه مریض دیگه هم داشتیم کنسر پیشرفته با متاستاز به تقریبا همه جا که با علائم انسدادی اومده بود و آخر هم رضایت به عمل نداد و رفت...
یه آقای با شرافتی امروز به خاطر یه پروسیژری که انجام داده بود بچه ها رو به شیرینی مهمون کرد تو پاویون. خلاصه تو پاویون مهمونی گرفته بودیم. همه بچه های جراحی هم تقریبا بودن. استاد جوون کولورکتال هم اومده بود و خلاصه بساط خنده و شادی فیلم و عکس و ...خوش گذشت

هرنی استادانه

دوشنبه...
یه بستن کلستومی داشتیم که یعنی خرمشهر رو می خواستیم آزاد کنیم راحت تر بود. دیدم خیلی گیره زنگ زدم به استاد بزرگ گفتم پاشو بیا که اوضاع خرابه. اونم شیک گفت نمی تونم بیام زنگ بزن استاد جوون کولورکتال. که ما هم زدیم و بنده خدا گفت من تا 10 دقیقه دیگه میام . تو این گیر و دار بودیم که گفتن استاد جوون هپاتوبیلیاری اومده. بعد فهمیدیم استاد خودمون به ایشون هم زنگ زده . ما مونده بودیم این وسط چه کنیم که گفتن استاد کولورکتال هم اومد. خلاصه بنده بودم و دو استاد و دردسرتون ندم دو بار که روده پرفوره شد. 3 تایی ریخته ب.دیم سرش 2 ساعت گرفتارمون کرد برشمون در حقیقت شده بود پارامیدلاین. استاد کولورکتال که می گفت این درموئیدی چیزی هست خلاصه اشک بنده خدا درومده بود بعد گفتن لیگاشور گرفتیم و ...ختم به خیر شد

امروز روز سبکی بود. یه هرنی داشتیم که از روز قبل کنسل شده بود و دیدیم بهتره اینو بدیم استاد عمل کنه لذا به استاد بزرگ گفتیم اومد ترمیم بافتی برامون انجام داد خیلی باحال بود. بعدشم که یه بیوپسی داشتیم و تمام..فردا هم امتحان آسکی داریم

کله سحر

امروز کشیکم صبح کله سحر که دیدم موبایلم زنگ می خوره یه شماره ناشناس رو دیدم جواب دادم. طرف برگشت گفت « من خانم دکتر فلانی رئیس گروه زنانم و . . . خلاصه فهمیدیم یه مریض دارن که انگار به خاطر CV line ترومبوز سابکلاوین و ...ازینا داره و برگشتن گفتن نبض هم نداره !!! خلاصه ما شال و کلاه کردیم بریم سروقت مریض که دیدم یکی از خانم دکترای سال یکی زنگ زد که این مریض رو ما عمل کردیم و کاراش رو هم خودمون انجام میدیم و گفت که چیفشون هم تو راهه تا بیاد مریض رو ببینه. چون از این چیف محترم خیلی اطمینان نداشتم بعد یه ربع که گذشت به سال یکی خودم گفتم بره یه سر به مریض بزنه ببینه شرایطش چطوره که انگار نبض که داشته و بچه ها هم نت گذاشته بودن. بعد از اون سر بر زمین نگذاشته گفتن یه مریض چاقو خورده داریم. فشار پایین تاکی کارد بدو رفتم اورژانس و مریض رو دیدم . از زیر استخوان کتفش یه قمه بهش زده بودن که معاینش که کردم به نظرم تو آگزیلاش هم رفته بود. خونریزیش به نظر وریدی میومد. بردیمش سریع اتاق عمل و اکسپلور و دو سه تا بچه رگ جیک جیک میکردن که خفشون کردیم . البته قبل اتاق عمل نبض و معاینه ریه ها خوب بود. همزمان یه آپاندیسیت هم آوردیم و ...
تا الان که فعلا همه چی خوبه

دو مریض ترمایی

تازه دارم از اتاق عمل میام. یه مریض ترومای بلانت داشتیم که علائم حیاتی غیرطبیعی داشت و مایع هم تو شکمش بود. بردیمش اتاق عمل و یه زخم بزرگ رو کبدش بود که ترمیم کردیم و فرستادیمش ICU. اول صبح هم که هلیکوپتر امداد یه مریض رو برامون آورد که میله رفته بود تو قفسه سینش . وقتی بردیمش اتاق عمل دیدیم با خوش شانسی هر چه تمتم تر میله از کنار دنده ها رد شده بود و به داخل نرفته بود. امیدوارم تا صبح بتونیم بخوابیم

بی کاری

امروز صبح رفتیم مورنینگ پاشا یه P.P.U معرفی کرد و بعدش هم سال دویی ممل یه کیس مشکل رو معرفی کرد. بعد از اون هم با استاد بزرگ رفتیم یه مریض مشاوره ای رو دیدیم و نظرات استاد رو هم تو پروندش ثبت کردیم و بعد از اون هم با استاد رفتیم بخش رو دیدیم و چون عمل الکتیو نداشتیم دیگه رفتیم پی کار و زندگی

این چه وضع مریض خوابوندنه آخه

اولین مریضمون یه تیروئید بود. استاد اعظم هم تشریف آوردن سر عمل و ...
انقدر چسبیده بود که خیلی دردسر بود. بعد لوب سمت مقابلش که خیلی بهتر از اولیه بود رو من رفتم. بعد از اون هم یه تعویض ستون بود و بعد از اون استاد جوان یه مریض رو صبح گفته بود اومد و جالب بود یارو با مانتو داشت کم کم میومد تو اتاق عمل که ثدای سرپرستار هم درومد و کلی با این بستری کردن مریض استاد جوان داستان داشتیم. مریض اکسسوری برست بود که من خیلی از عملش خوشم نیومد. بعد از اون هم سال دو محترم خبر آورد استاد اعظم یه پریتونیت رو برامون فرستادن. اتاق عمل خودمون نگرفت مریض رو مجبور شدیم ببریمش اورژانس. باز کردیم انگار سیمان تو شکم مریض ریخته بودن. بیمار مشکوک به سل بود. خیلی متونستیم براش کاری بکنیم 

مریض چاق خوب نیست

اول از همه با یه مریض TAH/BSO شروع شد. بسیار چاق بود و کلا بنده و سال یک تو کار اکسپوژر دادن به استاد محترم رییس بخش بودیم. و استاد هم که عشق " هارمونیک " ، همین جوری میزد و واسه خودش حال می کرد. بعد از اون یه مریض بستن ایلئوستومی داشتیم که اونم به کمک استپلر خیلی طولانی نبود. این وسطا هم یه هرنی عمل شد. بعد از اون رفتیم بخش رو دیدیم و متوجه شدیم فردا قراره یه APR با استاد جوان بریم که الحمدلله تا همین امروز هم آسپرینش رو سر وقت خورده. تو تصویر برداری هاش هم به پروستات چسبیده
پروردگارا خودت هوای ما رو داشته باش 

لنفوسل

دیروز کشیک بدی بود اول از همه یه ترومایی اومد که علائم حیاتیش پایدار نبود و سی تی هم شد و نهایتا لاپاراتومی شد و اسپلنکتومی شد. آی سی یو نداشتیم مریض خوذش رضایت شخصی داد رفت یه پذیرش از خصوصی گرفت. بعد از اون هم یه مریض بسیار کامپلیکه با خونریزی از هموروئید داشتیم که فقط پک شد. در انتهای داستان هم یه بیمار رو با برش مک برنی باز کردیم آپاندیس تخمدان ها همه چی طبیعی و شکم پر از ترشحات سفید رنگ و خلاصه خیلی عجیب غریب بود. تو لمس داخل شکم یه توده لمش کردم. میدلاین بازش کردیم و یه توده تو قاعده مزو روده باریک داشت و ترشخات سفید رنگ از کنار روده بیرون میزد. خلاصه شستشو و درن گذاشتیم و ..
تشخیص اولیه لنفوسل