اون آقایی که با رکتوراژی شدید اومده بود و ما ساعت 3 صبح بردیمش اتاق عمل و توتال کولکتومی شد و هفته پیش هم ایلئوستومیش رو بستیم که یادتونه. امروز صبح داداششون که به گفته خودش متخصص داخلیه رو زیارت کردیم و اول گفتگو ایشون خاک پای ما بودن و نوکر و مخلص و آخر بحث هم به این نتیجه رسیدن که ما برای آموزش مریضشون رو بردیم عمل کردیم و اصئلا همون داستان موش آزمایشگاهی معروف و ...خلاصه آدم از یه نفر که مثلا متخصصه واقعا انتظار بیشتری داره .. چه کنیم اینم از شانس ماست دیگه... شروع عمل ها مصادف بود با یه عمل ماموپلاستی دیگه و امروز واقعا خیلی قشنگ درومده بود. بعدشم که به لطف دوستان انگار ناهار تموم شده بود و جناب سرهنگ هم همه رو دعوت کردن به صرف اُملت که بسیار چسبید و بعدشم که دو تا مریض دیگه داشتیم یکی عود تومور برست که جناب سرهنگ و سال یکی با هم رفتن و یه مریض فیبروآدنوم داشتیم که excisional biopsy شد. بعدشم که اومدیم پاویون و بعد از دقایقی جناب سرهنگ زنگ زد که آشناهای همین آقایی که اول بحث گفتم رفتن پیش یکی از استادای دیگمون و راجب مریض حرف زدن و به نظر میومده که می خواستن مریض رو ببرن تو سرویس ایشون. خلاصه حسابی از دست این آشناهای این بیمار کفرمون درومده. البته بنده خدا خود مریضه اصلا به این کارا کاری نداره و همکاری می کنه. مشکل عدم اطمینانیه که اینا به ما دارن و دلیلشم نمی دونیم. و بزرگترین مشکلی که پیش میاد اینه که به order های ما اهمیت نمی دن و کار خودشون رو می کنن. این یعنی درمان مریض به مشکل بر می خوره
آخر شب هم دوست قدیمی کاشانیم بهم زنگ زد که بچه یه سالش تو پارک افتاده و پیشونیش بخیه لازم شده. آوردش اورژانس بیمارستان و با سال یکی سرش رو بخیه زدیم. چون sedate کردن بچه دردسر بود طبق قوانین قزون وسطی عمل کردیم و با سه تا کمک بچه رو نگه داشتیم تا تکون نخوره جالب این بود که دقیقا هفته پیش همین ساعت اومده بود سرش رو بخیه بزنیم اون هفته نیز شیطونی کرده بود. به شوخی بهش گفتم 4 شنبه ها بچت رو بده پیش ما بمونه. اینجوری خیال همه راحته.