امروز و فردا رو مرخصی گرفتم و می خوام فقط بخوابم دیشب هم رفتم عروسی یکی از دوستای صمیمیم به اسم اشکان خیلی وقت بود ندیده بودمش خیلی از بچه های قدیمی رو هم دیدم و خلاصه خیلی خوش گذشت بعضی هاشون تو این چند سالی که ندیدن بودمشون کلی عوض شده بودند تایماز یه 20 کیلو اضافه وزن پیدا کرده ناصر با بچش اومده بود یه پسر خیلی ناز داره ..خلاصه از وقتی رفتم بیمارستان یعنی از مهر تا الان بهم انقدری که دیشب خوش گذشت خوش نگذشته بود