روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

آخرین روز بخش فعلی

و امروز هم آخرین روز از بخش فعلی بود و از فردا می خوایم بریم بخش اطفال. خیلی راش دوره کلاْ عزا گرفتم بعدشم نمی دونم تو این تعطیلات به ما مرخصی میدن یا نمیدن. بگذریم.
امروز که فکر میکردیم هیچ خبری نیست استاد؛آرشیتکت؛ زنگ زد که هر آینه مریضی آمد و بستری کنید آن را در بخش از بهر من که او را عمل نمایم که آمد و خوابید و قراره که بفرستیمش اتاق عمل . و ما بعد از آن در درمانگاه نشستیم و تا آمدن همکار محترم مریض دیدیم و بعد از اساتید خداحافظی نمودیم و دیگر هیچ

ناچار

تو پست قبلی در مورد اون آقای 101 ساله گفتم . امروز خیلی بد حال تر شده بود. سکته قلبی+ادم ریه + افت فشار خون.ازون ور هم وقتی همراهاش فهمیدن که می خوایم بفرستیمش ICU و وفتی هزینه هاش رو رفتن و پرسیدن و وقتی متوجه شدن که خیلی بعیده زنده بمونه . یه دفعه ای با اصرار و رضایت شخصی گیر 3پیچ دادن که میخوایم مریضمون رو ببریم و میخوایم تو خونه خودش بمیره و همین کارم کردن و مریض رو تو اون حال بردن. البته وقتی خودم رو حای اونا میزارم بهشون حق میدم. وضع مالی خوبی نداشتن و تا همین الانم به قول خودشون هزینه هاش رو از مددکاری و قرض و این داستان ها تأمین کردن...فکر نمی کنم تا میدون آزادی زنده بمونه

یعنی من عاشقتونم

ساعت 2 صبحه رزیدنت زنان زنگ زده میگه شماره تلفن دکتر فلانی ( رزیدنت جراحی سال یک ) رو دارین؟ آی لاو یو PMC . ازون ور یه مریض نونهال 101 ساله داریم تا حالا دو تا مشاوره شده . احتمالا MI کرده تا صبح ما بیداریم باز آی لاو یو

و باز هم همکاران محترم زنان

امروز هم کشیکیم و هم آنکالی داریم. صبح رفتیم بیماران محترم رو ویزیت کردیم یکیشون جواب   سی تی آنژیوشو آورده بود که نشون میداد آمبولی داره مراتب به اطلاع استاد رسید. بعدشم دو تا مشاوره درد شکم داشتم که چیز مهمی نبود و بازم طبق معمول رزیدنتهای محترم زنان...
یه مریض حامله رو مشاوره دادن اول یکیشون زنگ زد میگه مریض درد شکم داره .میگم defecation داشته میگه آره. میگم تهوع استفراغ؟ میگه نه. میگم سونو داره؟ میگه آره نرماله . میگم اشتها داره؟ میگه آره داشت می خورد ما گفتیم نخوره . خلاصه هر چی که به درد یه شکم حاد جراحی بخوره می پرسم میبینم چیزی نداره. بهش میگم این بعیده مشکل جراحی داشته باشه ولی میام میبینمش. هنوز گوشی رو نذاشتم باز یه رزیدنت دیگه زنان زنگ میزنه همین مریضو دوباره برام تعریف میکنه بهش میگم خانوم دکتر 1 ثانیه نشده که همکارتون به من زنگ زد مریض رو معرفی کرده ها.میگه اِ اِ..ببخشین میان پس دیگه ؟؟؟؟؟ 5 دقیقه بعد یه رزیدنت دیگه ( نفر سوم ) زنگ میزنه باز همون مریض. میگم بابا یه هماهنگی بکنین با هم بعد خبر بدین..برگشته میگه آخه حالش خیلی بده !!!!
یعنی به فاصله کمتر از 5 دقیقه حالش خیلی بد شد!!!!میرم مریض رو میبینم از منم سالم تره. میگه صبح درد شکم داشتم الان ندارم، خوب شده فقط گشنمه اینا نمیزارن من غذا بخورم...
خیلی بده که تو جواب  مشاوره نمیشه فحس نوشت..خیلی بده

روز معرفی بیماران

امروز اولین روز مرخصی همکار گرام بود و ما مجبور بودیم مریضای ایشون رو هم ببینیم . که دیدیم و بعدشم مریضای خودمون رو دیدیمو استاد فرمودن دو تا مریض رو خدمت اساتید معرفی کنیم که اولیش رو که مدارکش رو دیدم متاستاز های متعدد داشت که به استاد زنگ زدم و نتیجه هم این شد مریض رو فرستادیم بره کموتراپی بشه . بعدشم یه مریض 25 ساله اومده بود بنده خدا با عود وحشتناک تومور داخل لگن که بی اختیاری ادرار و مدفوع هم پیدا کرده بود . قرار بر این شد که یه بار دیگه عمل بشه

کانتور

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کلاً روز، روز درمانگاه بود

امروز هم ما تو دور بد شانسی بودیم یه مری داشتن عمل میکردن اول صبح فهمیدیم که باید بریم درمانگاه . استاد آرشیتکت فرمودند من خودم به خانوم دکتر زنگ میزنم اجازتو میگیرم بیای اتاق عمل و مثل اینکه توافق بین دو جراح حاصل نشدو ما همچنان گوشه عزلت در درمانگاه نشستیم و مریض دیدیم. بعدشم رفتیم اتاق عمل اونم ساعت 12 ظهر و تنها کارمون شد اِکارتور کشی . اونم سر یه عمل اُنکوپلاستی برست . بعدشم که باز عصر رفتیم درمانگاه. کلاً روز، روز درمانگاه بود

چیزی به ما نرسید

امروز یه عمل معده داشتیم با " آرشیتکت " و ازونجایی که کلاً عمل دوست داره طبعاً به ما چیزی نرسید بعدشم که یه توده شکمی داشتیم که دیدیم بازم قراره داستان تکرار بشه ازون ور هم دوست و هو دوره ای عزیز هم بود گفتیم دو تایی که دیگه سر عمل نمیریم واسه همین من آف شدم اومدم بیرون شرح عمل نوشتم . در چند روز آینده قراره یه ویپل داشته باشیم

سلسله بی هوشی ها

الان که دارم مینویسم هنوز مریض هرنی رو نخوابوندن . مریض کامپلیکه ای هستش تازه از دیالیز اومده سال 2 بی هوشی زنگ زد به 3 بعد سه اومد زد به چار حالاهم سال 4 داره با استادشون حرف میزنه معلوم نیست کی بخوابوننش. آپاندیسیته خیلی زود تموم شد . خواااااااابم میاد 

اینشتین ها

امروز اتاق عمل نداشتیم و مثلا قرار بود که ما در استراحت باشیم ولی دیدم چه کاریه آخه بریم اقلا این لاگ بوکمون رو بنویسیم و یعنی 3 ساعت نشستیم هی زُل زدیم تو این دفتر آمار اتاق عمل مگه تموم میشد. خلاصه تا مرداد رو نوشتم و بقیش رو بی خیال شدم امروز هم که کشیکم . رفتم یه مشاوره جواب بدم دوستان داخلی برای یه مریض با لنفوم مشاوره گذاشتن با احتمال آبسه پری آنال .بعدشم ته مشاوره نوشتن لازم به ذکر است معاینه نکنین و پروسیژر هم روش انجام نشه. یعنی کم مونده بود من شاخم در بیاد خوب مرد حسابی دیگه برای چی مشاوره میدی . تازه نوشتیم که باید بیاد اتاق عمل معاینه بشه زحمت کشیدن گفتن نه اصلا لازم نیست . فردا اساتید ببیننش..یعنی من موندم با همچین موجوداتی باید چی کار کرد.سال یک هم خبر داده که یه آپاندیسیت با یه هرنی اینکارسره داریم .