داستان از روز سه شنبه شروع شد که ما کشیک اکتیو بودیم یه مریض 85 ساله با ایسکمی مزانتر اومده بود و بلافاصله هم چیف دیده بودش و سی تی آنژیو و تشخیص قطعی و بردیم بازش کردیم و سر عملش استاد هم اومد و برای اولین بار در طول ذهنیت من روده ها هنوز قابل حیات بودن بلافاصله شریان SMA اکسپلور شد و فوگارتی کشیدیم که یه ذره همچین بفهمی نفهمی لخته اومد بیرون و نظز استاد این بود که عروق به علت دیابت طولانی مریض مشکل دارهو ممکنه یه پروسه حاد روی یه حالت مزمن سوار شده باشه در هر صورت شکم رو بستیم و قراره امروز دوباره بازش کنیم . فردا صبحش که ما خیر سرمون روز پُست کشیکمون بود تا ساعت 7:30 عمل داشتیم 3 تا سینوس پیلونیدال که ممل همش رو رفت 2 تا آپاندیس که یکیش رو من رفتم یکیش لاپاروسکوپی شد . اول همه هم یه جراحی چاقی به روش لاپاروسکوپی داشتیم کخ من بدبخت سر عملش بودم و دهنم صاف شد . آخر از همه هم یه پورت گذاری داشتیم که با خون جگر درست شد که بماند . امروز هم ما رفتیم واسه تقسیم بخش جدید که من تو بخش خوبی افتادم و چیف گروه شدم . سر کشیک جمعه هم مجبور شدیم قرعه بندازیم . که اسم ما خوشبختانه در نیومد . تنهایی رفتیم درمانگاه وسطاش گفتن یه مریض با خونریزی شدید از دهن تو آی سی یو هست ببینینش که ما رفتیم و بعدشم چیف اومد دیدیم لوله NG که ترشحات صفرا داره . مریض PEG هم داشت که اونم خونی نبود و دوباره هم که چک شد نرمال بود و منشاء خونریزی رو ما ریه یا upper تشخیص گذاشتیم
امروز یه مریض داشتیم که وقتی شکمش باز شد دیدیم که متاستاز کبد و جاهای دیگه داره . واسه همین بدون افدام خاصی شکمش رو بستیم . بعدشم چند تا مریض کوچولو بود . که کلا تا ساعت ۱ بعد از ظهر طول نکشید اینا به کنار صبح تو مورنینگ یه حالی از ما گرفتن ....
استاد راهنما اومده میگه پروپوزالت رد شده .یه حالی از ما گرفته شد ..زنگ زدم به منشی بخش پژوهشی میگه من در جریان نیستم . خداییش این استاد راهنما شد ما داریم
امروز یه عمل خیلی کوچیک با یه عمل خیلی گنده داشتیم عمل کوچیکمون circumcision بود (ختنه) عمل بزرگخ ویپل بود که آناستوموز کلدوکوژژنوستومیش به ما رسید اونم قدامش که بازم گلی به جمال استاد و چیف که معمولا این عمل ها رو به سال 2 نمیدن . تا 4:30 تو اتاق عمل بودیم بعدشم افتادم تا 9 خوابیدم
امروز یه کیست هیداتید عمل شد که کلی ازین جک جونورا توش بودن که وقتی دادیم واسه پاتولوژی شکل سیرترشی شده بودن یه جا هم حس کردیم که کیسه صفرا هم راه داره به حفره و داره صفرا میاد بیرون که اونم برداشته شد . بعدش من و چیف با هم یه عمل ماستکتومی عمل کردیم که بنده خدا به خاطر من خیلی حوصله به خرج داد دمش گرم . اون یکی اتاقمون هم فعال بود و کلاتا 4 و 30 بعداز ظهر طول کشید . دم اومدنی یه نفر از خدمه اومد و به هرکدوم از ما یه بستنی داد که نمی دونم از کجا رسیده بود در کل خیلی حال داد مخصوصا وقتی بوی کباب ناهار به دماغمون خورد و همه سیر شدیم . معلوم نیست گوشت خرِ گوشت اسب گوشت چیه انقدر بو میده
به سلامتی کشیک دیشبمون خیای حال داد تا 5 صبح امروز تو اتاق عمل بودیم . بعدشم که چیف زنگ زد گفتن برین مریضایی که باید ببریم اتاق عمل رو چک کنین و ما در حالت کاملا خواب رفتیم بخش دو تا عمل آپاندیس امروز داشتیم که هر دو تاش خیلی آموزش داشت دو تاشم ممل رفته بود اولش که گفتن یه توده لمس میشه که وقتی با چیف رفتیم سر عمل خود آپاندیسه بود که حالت آبسه شده بود و اندازه مچ منم قطر لومنش بود من که تا حالا آپاندیس به این گردن کلفتی ندیده بودم بعدیش هم ممل خبر داد که لمس نمیشه منم رفتم سر عمل دیدم هیچ خبری نیست سکومشم بالا نمیومد چیف اومد و خلاصه یه آپاندیس پیچ خورده رو با هزار بدبختی پشت سکوم پیدا کردیم . همه عرقشون درومده بود . این عمل دومیه به نظرم بدترین آپاندیسی بود که تا حالا دیده بودم
امروز که کشیک اورژانسیم صبح علی رغم میل باطنی یه مریض رو بردیم اتاق عمل زیاد سانگین نبود ولی کلا کسی خوشش نیومد که ما روزی که نباید تو اتاق عمل باشیم مریض ببریم . بعدشم که استاد فرمودند که بریم درمانگاه خیلی شلوغ بود . اونم که تموم شد با پاشا و ممل رفتیم یه املتی زدیم به همراه آب انگور قرمز که جدیداً کشفش کردیم . فعلا هم که خبری از مشاوره و این حرفا نیست
امروز کلا عمل کنسل کنون بود . و ۲ تا عمل هرنی داشتیم که یکیش رو من رفتم با سال ۴ و استاد که اونم علتش این بود که هرنی مستقیم بود که معمولا کم پیدا میشه از اونور هم مریض اسپاینال شده بود مرتب داشت نطق می کرد ازون ور هم معتاد درومد هی میگفت درد دارم مخدر بزنین بعد لو رفت که اصلا درد نداره دارو که بهش دادن خوشش اومده اونم چه جوری لو رفت اول اینکه وقتی میگفت درد دارم ضربان قلبش بالا نبود و بدتر هم اینکه یه وقتایی ما اصلا دست بهش نمی زدیم وقتی میگفتیم اینجا درد داری کلی داد و بیداد می کرد . یه سینوس پیلونیدال هم داشتیم که یه دختر جوون بود و می گفت میخوام یه ماه دیگه عروسی بگیرم کلی اظطراب داشت بعدش که اومد اتاق عمل انقدر بهش خوش گذشته بود که اصلا مشکلش یادش رفته بود کلا فیلمیه این اتاق عمل ما . با استاد محترم هم امروز صحبت کرئم راجب پرووزال کلی دستورات فرمودن و گند زدن به هرچی که ما نوشته بودیم یعنی از اساس ما رو نابود کرد یه جورایی یکی نیست بگه کا که نیستی بعدشم یه بدبختی که میفرستیش دنبال نخود سیاه اقلا یه کمکی بهش بکن یه راهنمایی چیزی به قول معروف" آب نخواستیم کوزه نشکن "
امروز یه عمل هرنی رفتم پدرم درومد یه پیرمردی بود که مدت ها از این بیماریش میگذشت و خیلی سخت بود . حالا تو این هاگیر واگیر این سال 1 دودر ما هی آخ و ناله میکرد که خستم منم آفش کردم . با هر بدبختی بود رفتن جلو که یه تیکش هم استاد اومد سر عمل و بهم کمک کرد . حالا اینا به کنار از چیفمون شنیدم که گفت این سال یکی رو آف نکن می خواسته چیزی یاد بگیره ازت بهش گفتی سر عمل نباشه . انقدر عصبانی شده بودم دو سه بار خواستم زیر آبشو بزنم . بی خیال شدم رفتم کشیدمش کنار بهش گفت تو خجالت نمی کشی من بهت گفتن سر عمل نباش یا تو هی آخ کمرم آخ پام می گفتی و اصرار داشتی سر عمل نباشی . برگشته میگه حالا دمت گرم ما رو ضایع نکن اگه اینو نمی گفتم بهم گیر میداد
یه روزی اینو من خفه می کنم