ساعت 2 صبحه تازه از اتاق عمل برگشتم . یه دونه آپاندیسیت بود که خودم تنهایی رفتم .سال یک ما مونده بود تو اورژانس مثل اینکه مریضه کد خورده بود . تازه فهمیدم اِسکِراب ( کمک جراح ) خوب نعمته
شما فک کن با یه اشتباه هم آنکالی هم کشیک اورژانسی کی می فهمی همین امروز صبح بعدش تو کف این داستانی که چه اتفاقی میفته
گوشیت میفته تو توالت
یعنی من الان چه نوع خاکی تو سرم کنم؟
دیروز کشیک خوبی بود یه آپاندیسیت داشتیم که ما وایسادیم بالا سر سال یکی عمل کرد . صبحم رفتیم یه مشاوره نوزادان جواب دادیم . رفتیم بخش و رفتیم ژورنالو . اُملتو . . .
امروز روز جالبناکی بود . با اعتماد کامل و پرروئی هر چه تمام تر برگشتیم به استاد استادان جراحی پلاستیک فخر زمان گفتیم استاد رومون به دیوار میشه شما یه هرنی (فتق) عمل کنین ما ببینیم .لازم به ذکر است این عمل واسه سال 1 و اولای 2 جذابیت داره . حالا شما فک کن ...این بنده خدا هم دید ما پر رو تر ازین حرفاییم وایساد با لبخندی ملیح هنر دستاشو به ما نشون داد یعنی ما الکل 100 درصد می خوردیم انقده های نمیشدیم.حالا جالبه ما امروز درمانگاه بودیم از استاد اجازه گرفتیم بریم اتاق عمل استاد کع فرشته مهربون باشه برگشت گفت مگه عمل چی دارن . ما هم گفتیم هرنی بنده خدا چشاش گرد شد.گفت تو حیا نمیکنی میخوای تو انستیتو کانسر ، هرنی عمل کنی اصلا این مریض چه جوری خوابیده . خلاصه شرح دادیم و استاد برگشت گفت از استاد جراحی پلاستیک اجازه گرفتین میخواین عمل کنین . اتاق اضافی ندارن که . ما هم برگشتیم گفتیم اتفاقا می خوایم بدیم استاد عمل کنه ..اینو که گفتیم چشاش که داشت درمیومد . دهنشم باز موند . بنده خدا دیگه از من قطع امید کرده.
امروزم که کشیک اورژانسم تا الان خبری نبوده . میگن یه آپاندیسیت داریم . امیدوارم چاخان دیسیت نباشه
امروز مثلا ما یه دونه مریض واسه عمل داشتیم و عمل اصلیمون به خاطر مشکلات قلبی بیمار لغو شده بود . صبح رفتم ویزیت دیدم مریضی که تنها مریض لیست عملمون بوده نشسته داره سیر صبحونه می خوره میگم آقا مگه نگفتن که نباید چیزی بخوری . میفرمایند که من هنوز از نظر روحی آمادگی عمل ندارم ..خداییش من از دست این جماعت چه کنم..خدایا مَنِه بِکُش...خلاصه دیدیم مریض نداریم فلوی محترم امر فرمودن زنگ زدیم پذیرش خبری نشده زنگ زدیم این ور اونور خلاصه دیدیم مریض نیست گفتیم اتاق عمل تعطیله خیر سرمون بشینیم درس بخونیم . تا اومدیم بار سفر ببندیم دیدیم زنگ زدن یه مریض پیدا شده تشریف بیارین اتاق عمل ...یعنی میخواستم 99 تا فوش بدم ...یه عملی هم بود که اصلا دلم نمی خواست برم خلاصه خیلی الافی بود . یعنی یه روزم نمیشه ما مثل آدمیزاد استراحت کنیم
از یکشنبه شروع می کنم که من شب قبلش کشیک بودم و کشیک خوبی داشتم تا اینکه دیدیم صبح یکی زنگ زد تو خواب و بیداری گوشی رو برداشتم دیدم که یکی از پشت گوشی گفت من خانم فلانی ( منشی معاونت آموزشی ) هستم شما نمی خوای بیای دفاع پروپورالت .منو میگی مثل فنر پریدم با عجله لباس پوشیدم و با صورت نشسته دویدم سمت جلسه . تا رسیدم گفتن برو شروع کن . رفتم تو اساتید هم نشسته بودن و ما هم یه سلام و علیکی کردیم و تا اومدیم حرف بزنیم استاد فرانسه رفته فرمودن ایشون هم ازونایی بوده که پروپوزالشو دیر آورده و ...
خلاصه بعدشم رفتیم اتاق عمل و تا 8 هم طول کشید . استاد آخر وقتیان هم در یک عمل جالب سر عمل به بنده فرمودن اینسترومنتت نباید صدا بده ..یعنی ما کف کردبم و پیش خودمون گفتیم چه جوری من سوزن رو با سوزن گیر بگیرم که صدا نده .
امروزم رفتیم اتاق عمل و به سلامتی یه معده داشتم با استاد فرشته مهربون که خیلی هم حال داد بعدش مجبور شدیم با استاد آخر وقتیان رفتیم سر عمل و استاد سوچور ها رو به ما داد واقعا افتخاری بود و آخر عمل به بچه ها گفتم می خوام شمارمو بنویسم اینجا مشتری برامون بفرسته . دیدم یکی زد تو سرم برگشتم دیدم خانم دکتر استاد بی هوشیه . میگفت آخه اینم جاست . خلاصه امروز یه عمل جذاب هم داشتیم اونم رگ گیری
از یه مریض بود که هموفیل بود و نمی تونستیم ازش cv line بگیریم و فلوی محترم مثل شیر از ورید سفالیک رگ گرفتیم .
امروز اول صبح تو جلسه یه خانم دکتر جراح رو معرفی کردن که خودش سرطان سینه گرفته بود . بعدشم ممل بنده خدا مجبور شده بود بره سر عمل فامیلش که اصلا هم عمل خوبی نبوده خیلی حالش بد بود قرار بود رضا بیاد جاش که براش مشکلی پیش اومده بود منم نمی دونستم ..رفتم خیر سرمون معده عمل کنیم گفتن شما نوبتته بری درمانکاه امروزم 4 تا استاژر اومده بودن درمانگاه کلا نمی شد جنبید بعدش رفتم اتاق عمل یه ماستکتومی داشتیم با قلومون رفتم . امروزم آنکالم .اصلا حس ندارم