خوب دوستان عزیز و خوانندگان این وبلاگ ازانجا که این وبلاگ فقط مختص خاطرات دوران رزیدنتی و درس و مشق و دانشگاس و ما تا ۱۱ فروردین خاطره ای نداریم لذا این مکان تا تاریخ ذکر شده سوت و کور می باشد ..عید تون مبارک
۳ شنبه مجلسی برپل بود در بخش و بخور بخوری داشتیم اون سرش ناپیدا . بعدشم استاد محترم اومدن به همه رزیدنتا عیدی دادن و بعدشم رفتیم اتاق عمل و کراسم عکاسی و فیلمبرداری بر پا بود . خلاصه همش خوب بود تا این خبر که باید پروروزالتون رو تا ۱۷ عید تحویل بدین
امروز که با خبر شدیم ما کلا تا 17 فروردین آینده وقت داریم پروپوزالمون رو بدیم . افتادیم دنبال استاد که بابا یه مهلتی چیزی دیدیم فایده ای نداره . یه موضوع همینجوری داد به ما گفت بگرد یه چیزی پیدا کن . بعدش رفتیم اتاق عمل یه مریض داشتیم که تیروئید بود و من آخراش رسیدم . بعدش یه عمل قشنگ داشتیم که برای بار اول بود می دیدم ( اصولا این بخش جدید بار اول زیاد داره ) هپاتکتومی بود یعنی لوب چپ کبد رو غلفتی کندیم . البته خون و خونریزی بود بیا و ببین . یه برف خوشکلی هم امرزو اومد خیلی با حال بود
امروز که دیگه نمیشه گفت دیروز کلا ما نقش این کارگرهای افغانی رو داشتیم بازی میکردیم . یک(yak بخوانید) پدری از ما درومد که وقتی ساعت 4 اومدیم افتادیم تا ساعت 8-9 مثل جنازه افتاده بودیم . خدا از سر تقصیراتشون نگذره همه مریضا رو باید تو این هفته عمل کنیم . ای خدااا . امروز سر یه عمل اسپلنکتومی بودم و یه مریض با سودوآنوریسم که شریان ایلیاک رو کنترل گرفتیم و فمور هم دل و رودش رو بیرون ریختیم کلا آقای معتاد بد جوری خودش رو داغون کرده بود . خلاصه تنها ligate شد و بس حالا جالبش اینه رزیدنت داخلی زنگ زده میگه این پاش که عمل کردین نبض نداره ها . گفتم خسته نباشین
الان از امتحان داریم بر میگردیم موقع رفتن 5 نفر چپیدیم تو ماشین پاشا موقع برگشتن هم انگار نه انگار بهش محل نذاشتیم باز 5 تایی دیدیم کیوون داره میره چپیدیم تو ماشینش . پاشا داد میزد ای آدم فروشا . بعد ما همه نیشمون باز بود . شیشه رو هم ندادیم پایین که اصلا ..ازینا...
امتحان هم که کلا نمی دونم چیکار کردم جرات تصحیح کردنشم ندارم . بی خیال ..
امروز برای اولین بار یه عمل تراکئوستومی دیدم و کمک استاد هم بودم خیلی حال انگیز بود البته قبلش ما رو فرستادن تومور بورد که انقدر آدم کت و کلفت اونجا بود هیشکی ما رو تحویل نگرفت شانس آوردم استاد قبلیم اونجا بود و گفت ایشون هم می خواد مریض معرفی کنه و الا همه داشتن میرفتن
امروز برای اولین بار یه توده دیستال پانکراس دیدم که به طحال هم چسبیده بود . اخر هم طحالش برداشته شد . بیمار یه خانم ناشنوا بود که خیلی هم مظلوم بود و همه هم هواشو داشتن . من سر این عمل بودم که استاد اومد سر عمل چون قبلش سر یه عمل لاپاروسکوپی رفته بود که انگار کیسه صفرا پاره شده بود و سنگاش ریخته بود تو شکم و استاد اعصاب نداشت . راستی برای اولین بار هم ما دس تنها یه شکم رو باز کردیم که البته شکم که چه عرض کنم در حقیقت گود برداری میکردم و ۳ متر رفتیم پایین تا رسیدیم به داخل شکم . یه بیوپسی لنف نود اینگوینال هم داشتم که چون خیلی لاغر بود همش می ترسیدم شریانشم بزنم