روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

دستکش به جای اِندوبَگ

عرض کنم که کشیک که ختم به خیر شد و صبح که رفتیم اتاق عمل اول خواستیم مریض لاپاروسکوپی بیاد که ندا آمد استاد هپاتوبیلیاری قراره مریض بیارن و لاپاروسکوپی کنن. لذا ما مریض دوممون رو که بستن کلستومی بود گرفتیم. که استاد برست اومدن سر عمل و با هم شروع کردیم به عمل کردن و بعدش که جناب سرهنگ برگشتن استاد برست رفت. البته وسطای عمل هم از لود بالای مریض ها و اینکه چرا تخت نداریم نگرانی  خودشون رو به ما ابراز کردن و گفتن اگه اینجوری باشه من دو روز در هفته میام. بعدش مریض لاپاروسکوپی رو گرفتیم و فهمیدیم که اصلا مریض استاد هپاتو نیومده و الکی ما عملمون رو به تعویق انداختیم. خلاصه تا یه قسمتی رو جناب سرهنگ با ما بودن و بعدش ما رو به استاد رشیدی سپردن که ماشالله یه سروگردن از همه بالاتره. خلاصه ایشون هم در قسمتی از عمل روش استفاده از دستکش استریل به جای اِندوبَگ رو به ما یاد دادن که کیسه صفرا رو انداختیم توش و خیلی راحت بیرون آوردیم بدون ترس از پاره شدن و خیلی آموزش جالبی بود. بعد از اون یه مریض آپاندیسیت داشتیم که همرمان با یه هرنی خواستیم عملش گنیم. که چون استاد بی هوشی و کلا پرسنل همه می خواستن برن سال یکی رو گذاشتیم سر هرنی و خودمون هم رفتیم سر آپاندکتومی و جناب سرهنگ هم لطف کردن هوای هرنی رو داشتنو این چنین شد که جماعت اتاق عمل راضی و خوشحال و خیلی غُر نزدند و تجربه هم همیشه ثابت کرده که تعداد عمل ها اصلا مهم نیست مهم اینه که همه عمل ها تا ساعت 2 تموم بشه که ملت برن خونشون. اینم از این و بعدشم رفتیم باز یه سری به مریضای اورژانس زدیم و یکی دو تا رو مرخص و یکی رو هم فرستادیم بخش و ..لالا

دعوا سر تخت

امروز روز دل چسبی نبود. از اول با این شروع شد که فهمیدم یه رزیدنت حقیری مریضشو که تو بخش ما خوابیده و قرار بود که 5شنبه منتقلش کنه نبرده بخشش. بهش زنگ زدم و منو مطمئن کرد که مریض رو می بره. بعدش که راند بخش تموم شد و رفتیم درمانگاه. دیدم که چند تا مریضی که کارت دادم برگشتن و گفتن که bedmanagerبیمارستان گفته تخت خالی باید به مریضای اورژانس برسه. خلاصه اولی رو با تلفن فرستادیم کارش انجام شدو دومی هم خودمون پا شدیم رفتیم مقر آقای مسئول تخت های خالی با کلی جروبحث برای مریضامون تخت گرفتیم. بعدشم یه چرتی زدیم و ساعت 2 و 30 رفتیم کلینیک ویژه که ما زودتر از منشی رسیدیم. خلوت بود و مریضا رو دیدیم و بعدشم رفتیم پاویون تا همین چند دقیقه پیش که یه آپاندیس بردیم اتاق عمل و اینترنمون هم چون خیلی عشق اتاق عمل بود با خودمون بردیمش...امیدوارم تا فردا  همین آرامش ادامه پیدا کنه


اولین کیسه صفرای مرد

امروز 3 تا جراحی داشتیم. یکی کنسر کاردیا بود که متاسفانه چسبندگی به پانکراس داشت و استاد کبد هم اومدن و تایید کردن که بهتره جراحی رو ادامه ندیم و به عبارتی تومور غیرقابل رزکت اعلام شد و یه ژژنوستومی برای بیمار گذاشتیم. بعد از اون یه کیسه صفرا. داشتیم که برای اولین بار یه مرد رو لاپاروسکوپی می کزدم و یاد حرف استاد لاپاروسکوپی افتادم که می گفت " کیسه صفرای مردا، نامرده " خلاصه بدون دردسر تموم شد و اینم یه لاپاروسکوپی مستقل دیگه بود و برای اولین بار یه مرد. بعد از اونم که یه بیوپسی لنف نود داشتیم که اصلا بیمار خوبی نبود و نفس هاش آدم رو می ترسوند که اونم سعی کردیم سریع کارش رو انجام بدیم و بعدشم که یه دونه دیگه بیوپسی بود به خاطر دیر آماده شدن و مشکلات آزمایشگاهیش کنسل شدَ

جناب استاد کولورکتال

امروز در خدمت استاد لاپاروسکوپی بودیم. یه توده آدرنال رو به روش لاپاروسکوپی عمل کردن. بعدشم یه آقای 80 ساله کیسه صفرایی رو عمل شد و بعدشم که یه مریض هموروئید ترومبوزی که قبلا داشتیم رو در خدمت یکی از اساتید کولورکتال عمل کردیم. و بعد هم یه هرنی داشتیم که وظیفه ما این بود که اکارتور بکشیم سال یک عمل کنه. برای فردا هم یه دونه کاردیا گذاشتیم و یه دونه کیسه صفرا که امیدواریم به خوشی و خرمی تموم کنیم

بازم آی سی یو

امروز که از همون اول با اتفاقات غیرمترقبه شروع شد. اصلا قرار نبود ما مریض معرفی کنیم. ولی از اون جا که شانسمون از همون اول جلو جلو میره. اول رضا رفت بعدشم نوبت عاطی شد که بهش گفتن طول میکشه نفر بعدی. اونم کی بود بنده. خلاصه ازون جا که ما از شانسمون خبر داشتیم. دیشب آماده کرده بودیم و به خیر گذشت. منتهی تو این داستان ها تبلتو جا گذاشتیم که دست به دامن اینترنمون شدیم و الحمدلله پیدا شد متاسفانه تو بیمارستان ما نمی دونم چرا یه چند وقته دزد زیاد شده چند روز قبل شیشه ماشین یکی از رزیدنتای سال یک رو شکسته بودن کیفش رو برده بودن جالبش اینه تو محوطه بیمارستان و کنار حراست هم این کارو کردن. بعدشم که رفته پی گیری کفتن دقیقا همینجا ما دوربین مدار بسته نداریم. خلاصه رفتیم اتاق عمل و باز قصه آی سی یو شروع شد یه آمپوتاسیون داشتیم و یه ویپل جفتشون تخت آی سی یو می خواستن و ما یه دونه داشتیم. خلاصه داستانی شد سر این ها و اول ویپل رو بردیم که متاسفانه غیر قابل عمل بود و بعدشم آمپوتاسیون. آخر هم یه دایسکشن آگزیلا. یه توده برست هم بود یه خانم جوون که بافتش خیلی غیر عادی بود و از استاد برست خواهش کردیم اومد سر عمل و باز یه چیز جدید یاد گرفتیم. شب هم زنگ زدیم به مسول آموزشمون آمار گرفتیم ارتقا کیا افتادن کیا پاس کردن که استاد هم اسمی نبردن ولی گفتن دو تا افتاده داریم یکی سال دویی هست و یکی هم پره برد

کشیک هولناک

کشیک دیشب و امروز کلا خیلی وحشتناک بود. مجبور شدیم مریضای امروز رو کنسل کنیم تا بتونیم اورژانسمون رو جمع کنیم. به حال مرگ افتادم. از صبح شروع کردیم به یه هموروئید( + پرولاپس ) ترومبوزه که عفونی هم بود و نهایتا با استاد کولورکتال هم مشاوره کردیم و قرار شد آنتی بیوتیک تزریقی بگیره و دوباره معاینش کنیم. بعدش با استاد لاپاروسکوپی رفتیم یه هرنی برای ما عمل کردن. بعدش یه مریض بسیار بدی داشتیم که شکمش هم دوبار باز شده بود. و اشک من درومد تا بتونم برم تو شکمش . وسطاش هم استاد خودش اومد کمک و به قول خودش تا حالا این جوری گیر نیفتاده بود. و وقتی هم شکم کاملا باز شد همه چیز خوب بود و ما منتظر گانگرن روده بودیم و تقریبا هیچ چیز پاتولوژیک نداشت. بعدش با جناب سرهنگ رفتیم یه مریض رو تو گوارش دیدیم که مشاوره ای بود و نوشتیم که بیاد عملش کنیم خیلی کار خاصی براش نکردیم یه کنسر پیشرفته بود که براش استومی گذاشتیم. یه مریض جالب هم داشتیم که گانگرن روده باریک بود روده انگار دور مزوی خودش چرخیده بود. که رزکشن آناستوموز شد و بعد هم اومدیم مثل جنازه افتادیم تو پاویون

دستتون درد نکنه

یه کشیک دیگه رو هم پشت سر گذاشتیم و حاصل اون یه هرنی نافی اینکارسره بود. یه خانم ۸۱ ساله که از سرای سالمندان آورده بودن. یکی دیگه هم یه آقایی بود که با پریتونیت باز کردیم . پپتیک اولسر پرفوره بود. دوستان طب اورژانس هم همون اول زحمت کشیده بودن برای مریض CV lineگذاشته بودن که بعدش نوموتوراکس کرده بود و سال یک ما کلی ازشون تشکر کرد.

معرفی به خیر گذشت

صبح با بی خوابی شدید ناشی از درست کردن پاور پوینت بیدار شدیم و رفتیم جلسه شکر خدا اساتید سر معرفی مریضا هم سوال میکردن از مجری برنامه و همین خودش نیم ساعت وقت رو گرفت. قرار بود من و پاشا معرفی کنیم به پاشا گفتم تو اول برو که دیگه به من نرسه بعد دیدم لپ تاپش رو نشون داد و اینکه هنوز در حال تایپ کردنه و کارش تموم نشده به قولی آب پاکی رو ریخت رو دستمون. خلاصه رفتیم بالا و استاد کبد هم فرمودن که به علت کمی وقت سریع بگم. که گفتیم وخیلی هم خبر خاصی نشد. بعدشم که پاشا معرفی کرد و تمام. رفتیم درمانگاه و بعدشم یه سر به اورژانس زدیم در خواب ناز بودیم که سال یک زنگ زد که مریض سودوسیست که عمل کردیم خونریزی داره. مثل برق رفتیم بخش. درن هاش هر کدوم حدود 100-150 سی سی خون داشت. تاکی کارد نبود تاکی پنه هم نبود. براش سوند گذاشتن ادرارش هم خوب بود. درن ها رو عوض کردیم. و منتظر ... امیدوارم ختم به خیر بشه

جلسه مورتالیتی فردا

امروز هم روال معده عمل کردن ما برقرار بود و بازم یه کانسر آنتر معده داشتیم که همراهش رو باز طبق معمول فرستادیم دنبال استپلر و بسیار عمل راحت تر انجام شد. جناب سرهنگ هم اومده بود کمک و بعدشم که تموم شد یه سودوسیست ژانکراس داشتیم که استاد گروهی که هم بخشیمون هست هم اومده بودن سر عمل حالا جالب این بود دو تا استاد و من و یه رزیدنت سال یک سر عملیم هنوز کمک جراح نیومده . اینم از برکات اتاق عمل ماست. واقعیتش ما از این عمل زیاد سر در نیاوردیم چون با چیزی که تو ذهن ما بود و تو یکی از کتابای تکنیک جراحی خونده بودیم فرق داشت. بعدشم که دو تا عمل کوچیک داشتیم یکی بیوژسی توده گردن و یکی دیگه هم لیپوم بود. به سلاکتی هم فردا سخنران جلسه مورتالیتی هستیم که خدا به خیر بفرماید

یک روز فوق العاده

امروز واقعا یک روز فوق العاده بود. اول از همه که با لطف جناب سرهنگ یه کانسر آنتر معده رو به قول خودمون پوست تا پوست عمل کردیم و سرهنگ دست هم نشست ولی مرتب نظارت می کرد و حواسش جمع عمل بود. که الحمدلله همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت. بامزه داستان این بود که ما به همراه مریض گفتیم براش استپلر بخره و وقتی آورد استف اتاق عمل گرو برداشته بود و با خنده می گفت شما یه استپلر بدهکارین اون دیروزی رو که گرفتین هنوز نیاوردین من اینو بر میدارم!!! خلاصه بعد از این عمل یه پرمکت داشتیم که بسیار حالی بردیم چون خیلی وقت بود که انجام نداده بودم و مدل دوستداشتنی خودم همون مدل برعکسی رو رفتم. امروز یه حال اساسی هم کردیم اونم این بود که برای اولین بار یه عمل استریپینگ ورید صافن رو دیدم و بلافاصله بعدش یه مریض دیگه ممل اینا هم عین همین عمل رو داشت که ازم خواستن برم انجام بدم و ما هم از خدا خواسته با راهنمایی استاد و بچه ها رفتیم و بسی ما را خوش آمد. یه مریض دیگه هم ممل اینا داشتن اونم آمپوتاسیون پا بود که رفتیم کمک ممل. یه مریض آوردیم بخش که آدنوم پاراتیروئیده خودم تا حالا اصلا ندیدم چه جوری عمل می کنن . خیلی دوست دارم ببینم عملش رو که دیدیم کلاغ خبر رسونده که این هم بخشی های ما مثل اسراییل غاصب می خوان برش دارن که مراتب به اطلاع جناب سرهنگ رسانده شد و مقرر شد دست از پا خطا کنن خونشونو تو بخش بریزیم..اینجوریاااااااس