امروز دوستان بی هوشی سنگ تموم گذاشتن و درست یک ساعت دیر اومدن بعد ما همین جور واسه خودموم داشتیم می چرخیدیم. اول از همه با تیرویید شروع شد. خواهر همون تیرویید دیروزی بود. بعد از اون یه آقایی رو داشتیم که تومور دسموییدش مارژین فری نبوده و باز مجدد عملش کردیم. و بعدش هم که یه هرنی داشتیم که رفتیم به مدد سال یکی و بعد از اون هم که منتظر بیمارای سرپایی بودیم که نیومدن و تمام. تو بخش یه مریض بد حال داریم یه آقایی هست که با لیک آناستوموز ازوفاگوژژنوستومی عمل شده و براش درن گذاشتیم. لیکش به نظر از بین رفته و بیشتر مشکلات ریوی هستش که نگرانشیم.
امروز دو عدد کیسه صفرا در خدمت استاد لاپاروسکوپی بودیم و دومیش که مریض از نظر قلبی هم خوب نیود مورد عنایت استاد قرار گرفتن و فکر کنم از پورت گذاری تا درآوردن کیسه صفرا به زحمت ۵ دقیقه شد. و کف حضار به درآمد و دیگر هیچ. یه مریض سرپایی هم داشتیم که طبق معمول غذا خورده بود و بی هوشی هم گفت بره فردا ناشتا بیاد و خلاصه بعدشم رفتیم لا لا
امروز هم پدر درآر بود. اول از همه یه دونه تیرویید رو با استاد برست عمل کردیم که سر هموستازش چنان پدری از ما درومد اونورش ناپیدا. بعد از اون هم مثل کاچیران رفتیم سراغ یه ماموپلاستی که طبق معول هم کلی زمان برد و نهایتاً جنازمون رو بردیم بخش و مریضا رو نگاه کردیم. و بعدش هم حسب الامر رییس گروه محترم بهشون زنگ زدیم و مریض ترومایی رو که از نوشهر با امداد هوایی آورده بودن رو گزارش دادیم گویا از نزدیکان بیمار با ایشون تماس گرفته بودن و جویای احوال شده بودن
بسیار کشیک خوبی رو پشت سر گذاشتیم و حتی یه عملی هم نداشتیم. ببینیم فردا چی میشه
اون آقایی که با رکتوراژی شدید اومده بود و ما ساعت 3 صبح بردیمش اتاق عمل و توتال کولکتومی شد و هفته پیش هم ایلئوستومیش رو بستیم که یادتونه. امروز صبح داداششون که به گفته خودش متخصص داخلیه رو زیارت کردیم و اول گفتگو ایشون خاک پای ما بودن و نوکر و مخلص و آخر بحث هم به این نتیجه رسیدن که ما برای آموزش مریضشون رو بردیم عمل کردیم و اصئلا همون داستان موش آزمایشگاهی معروف و ...خلاصه آدم از یه نفر که مثلا متخصصه واقعا انتظار بیشتری داره .. چه کنیم اینم از شانس ماست دیگه... شروع عمل ها مصادف بود با یه عمل ماموپلاستی دیگه و امروز واقعا خیلی قشنگ درومده بود. بعدشم که به لطف دوستان انگار ناهار تموم شده بود و جناب سرهنگ هم همه رو دعوت کردن به صرف اُملت که بسیار چسبید و بعدشم که دو تا مریض دیگه داشتیم یکی عود تومور برست که جناب سرهنگ و سال یکی با هم رفتن و یه مریض فیبروآدنوم داشتیم که excisional biopsy شد. بعدشم که اومدیم پاویون و بعد از دقایقی جناب سرهنگ زنگ زد که آشناهای همین آقایی که اول بحث گفتم رفتن پیش یکی از استادای دیگمون و راجب مریض حرف زدن و به نظر میومده که می خواستن مریض رو ببرن تو سرویس ایشون. خلاصه حسابی از دست این آشناهای این بیمار کفرمون درومده. البته بنده خدا خود مریضه اصلا به این کارا کاری نداره و همکاری می کنه. مشکل عدم اطمینانیه که اینا به ما دارن و دلیلشم نمی دونیم. و بزرگترین مشکلی که پیش میاد اینه که به order های ما اهمیت نمی دن و کار خودشون رو می کنن. این یعنی درمان مریض به مشکل بر می خوره
آخر شب هم دوست قدیمی کاشانیم بهم زنگ زد که بچه یه سالش تو پارک افتاده و پیشونیش بخیه لازم شده. آوردش اورژانس بیمارستان و با سال یکی سرش رو بخیه زدیم. چون sedate کردن بچه دردسر بود طبق قوانین قزون وسطی عمل کردیم و با سه تا کمک بچه رو نگه داشتیم تا تکون نخوره جالب این بود که دقیقا هفته پیش همین ساعت اومده بود سرش رو بخیه بزنیم اون هفته نیز شیطونی کرده بود. به شوخی بهش گفتم 4 شنبه ها بچت رو بده پیش ما بمونه. اینجوری خیال همه راحته.
امروز صبح که رفتیم مورنینگ و بعدشم حدود ساعت 9 و 30 مریضمون خوابید. اولین عمل ماموپلاستی بود به صورت free nipple graft که تا ساعت 2 و 30 دقیقه گرفتارش بودیم. استاد هم امروز کلاً دوست داشت همش ما انجام بدیم خیلی سر عمل نبود. و بعدشم که یه مریض بد حال شد سال یکی هم رفت خلاصه بی یار و یاور نشستیم 5 ساعت دوخت و دوز کردیم. بعدشم یه مریض دیگه با سروما داشتیم که براش درن گذاشتیم. امروز سر یه عمل آپاندکتومی هم رفتیم مال گروه ممل اینا بود