امروز که خودمون عمل نداشتیم و قرار هم بود این هفته آخری عمل نذاریم. صبح یه سرپایی اومد . بعدشم رفتیم کمک ممل اینا و یه رکتوم رو با استاد جوون کولورکتال انجام دادیم. برنامه فردا هم انگار قراره همین باشه. صبحم که استاد جوون شاکی بود که چرا مریض رو گفته بودم نیگرش دارین مرخصش کردین . من که اصلا یادم نمیومد مریضه واسه چی باید میموند و مرخص نمیشد
صبح صدای زنگ سال یکی بیدارم کرد. گفت دو تا مریض ناجور داریم. پاشدم رفتم اورژانس. وسط راه استاد کوچیکه زنگ زد کجایی بعد گفت منم میام اورژانس. وقتی رسیدیم اورژانس اولین مریض یه دختر جوون بود که از کردستان اومده بود و می گفت که بابام در حال تمیزکزدن تفنگ بوده که تفنگ شلیک شده و به پاش خورده. محل ورود گلوله دقیقاً ناحیه پوپلیته بود و از زانو به پایین ماتلینگ داشت. تو کردستان بنا به دلایلی که من سر در نیاوردم فاشیوتومی شده بود. خلاصه به پدرش گفتیم این رو دیگه نمیشه براش کاری کرد و پاش باید قطع بشه. بنده خدا...استاد کوچیکه وقتی عمل دیشب که عروقی بود رو فهمید گفت چرا به من اطلاع ندادین که من همین جوری هاج و واج مونده بودم که " مگه قرار نبود شما شنبه بیای ؟" خلاصه بعدشم رفتیم بخش همون دختر خانمه رو دیدیم که نبضش پر و درست و حسابی بود و پرچم ما رو کشید بالا
امروز روز سبکی بود. یه هرنی داشتیم که از روز قبل کنسل شده بود و دیدیم بهتره اینو بدیم استاد عمل کنه لذا به استاد بزرگ گفتیم اومد ترمیم بافتی برامون انجام داد خیلی باحال بود. بعدشم که یه بیوپسی داشتیم و تمام..فردا هم امتحان آسکی داریم
تازه دارم از اتاق عمل میام. یه مریض ترومای بلانت داشتیم که علائم حیاتی غیرطبیعی داشت و مایع هم تو شکمش بود. بردیمش اتاق عمل و یه زخم بزرگ رو کبدش بود که ترمیم کردیم و فرستادیمش ICU. اول صبح هم که هلیکوپتر امداد یه مریض رو برامون آورد که میله رفته بود تو قفسه سینش . وقتی بردیمش اتاق عمل دیدیم با خوش شانسی هر چه تمتم تر میله از کنار دنده ها رد شده بود و به داخل نرفته بود. امیدوارم تا صبح بتونیم بخوابیم
امروز صبح رفتیم مورنینگ پاشا یه P.P.U معرفی کرد و بعدش هم سال دویی ممل یه کیس مشکل رو معرفی کرد. بعد از اون هم با استاد بزرگ رفتیم یه مریض مشاوره ای رو دیدیم و نظرات استاد رو هم تو پروندش ثبت کردیم و بعد از اون هم با استاد رفتیم بخش رو دیدیم و چون عمل الکتیو نداشتیم دیگه رفتیم پی کار و زندگی