صبح با صدای خروس ها ۵ تا مریض تصادفی آوردن که متاسفانه مادر خانواده با خونریزی مغزی فوت شد بعدشم یه دفعه اورژانس پر از ویزیت جراحی شد که الحمدلله سریع خالی شد مریض آپاندیسیتی رو بردیم اتاق عمل رفتیم دومی رو بگیریم آزمایشاتش خراب بود کنسل شد باز یقه مارو گرفتن بعدش رفتیم اورژانس گودر به ما یه مریض داد گفت این همه چیش خوبه و cv line می خواد من گردن شکسته هم گولش رو خوردم و شروع کردم گکذاشتن که دیدم این مریض کراکی که هست همه بدنشم که خالکوبیه همشم داره گیج میزنه گفتم خداییش این مارکهاش مثبت نیست که گودر گفت حالا بی خیال دکتر ایشالله اونم میاد ..نامردا بد کلاهی گذاشتن سر ما خلاصه بعد یک نصف شب دوباره رفتیم اتاق عمل یه مریض 89 ساله برای لاپاراتومی تجسسی که شکمش رو که باز کردیم آسیت فراوان داشت و متاستاتیک بود به نظرم مریض لنفوم داشت البته من مریض رو نمیشناختم خلاصه الا نساعت 3 صبحه و ما بیداریم و داریم بلاگ مینویسیم جدیدا هم نگی گیر داده به این بلاتگ نوشتن ما