داشتم می رفتم بیرون که دیدم صفر با محمد اومدن و بعدشم سبحان اومد و خلاصه گیر دادن به من بدبخت و کلی ما رو اسکول خودشون کردن آخرش هم جلسه با گیتار نوازی بنده به پایان رسید رفتیم ناهار خوردیم جوجو کباب بود اینترن پسرمون هم زنگ زد قرار شد اون امروز وایسه منم گفتم برو موقع گزارش بخش بیا
آره واقعنا خیلی اوسکول شدی