امروز صبح رفتیم کلاس CPR که آخرین روزش بود و گواهی حضور در کلاس هم بهمون دادن بعد اومدیم بیمارستان و خبر رسید که پاشا برگشته که محمد راوی خبر بود و میگفت تو اتاق عمل دیدمش بعد ظهر خوابیدیم و عصر که بیدار شدیم دیدیم نگی جلوی کامپیوترا نشسته گفتم چه خبر برای مریض امروز ICU پیدا شد لبخندی زد و نگاهی و ..گفت فکر کردی قبل از تو ما نمی تونستیم ICU پیدا کنیم که واقعا اینم نکته ای بود بعدش ایشان روش دادن TPN رو به ما توضیحاتی مبسوط دادن بعدش ما رفتیم کتابخونه چون فردا امتحان داریم مبحث آپاندیسیت رو خوندیم و بعدشم اومدیم بشینیم وبلاگ بنویسیم که دیدیم جناب سرهنگ در حال رفتن به خانه هستند احوالی پرسیدیم و از عمل امروز صبح سوال کردیم که گفت طولی کل جراحی رو خودش رفته و دریغ از انقدر به ما نداد و نوک انگشتشان را به ما نشان داد خندیدیم و خداحافظی
اقای دکتر خوشحالم اقای پاشا برگشتند وبهشون بگو این اخرین دفعه ات باشه که فکر انصراف به سرش میزنه چون که هستند کسانی مثل من با وجود تمام سختی ها آرزو داشتم جای اقا پاشا بودم