با پاشا رفتیم بیرون یه شامی زدیم خیلی حال داد بازم مثل قبلنا جیم زدنا شروع شد سر شب به محمد هم گفتیم بیا بریم تنبل گفت می خوام بخوابم رفتیم یه جایی اسمش خیلی با حال بود اسمش پنیر بود