روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

بد شانسی

امروز مثلا خواستیم استراحت کنیم ظهر از سرهنگ اجازه گرفتیم که گزارش بخش رو تلفنی بگیم که پس از کسب اجازه شال و کلاه کردیم و رفتیم پیش امیر رضا بعد از ناهار یه چرتی زدیم و بعد که بیدار شدیم دیدیم به به یه شونصد تا miss call با پونصد تا message داریم که اولیش که مال محمد بود رو خوندم که نوشته بود از ICU دارن دنبالت می گردن مریضت expire شده ...خلاصه به اینترنم زنگ زدم که بره مدارکش رو بنویسه و خودمم برگشتم بیمارستان

نظرات 4 + ارسال نظر
هانیه جمعه 29 بهمن 1389 ساعت 18:55

به به اقای دکتر دستتون درد نکنه مگه کسی به غیراز شما اونجا نبود که به داد اون مریض بیچاره برسه

چرا ولی من باید خلاصه پرونده رو بنویسم و مهر کنم

داوود خان جمعه 29 بهمن 1389 ساعت 18:57 http://minikhan.blogsky.com/

عجب داستانی بودی امروز. مریضت از اون چیزی که شده بود جون سالم بدر برد؟

مارال چهارشنبه 4 اسفند 1389 ساعت 01:11

وای همینه که میگن خودتونو دست انترنانسپرید مریضو میزارن میرن لالا

* جمعه 6 اسفند 1389 ساعت 23:41

مارال خانم اولا اینترن نه رزیدنت بعدشم از نظر رسیدگی به بیمار احتمالا مشکلی نبوده چون دکترهای دیگری هستن که زمان اورژانس به بیمار رسیدگی کنند این مسئله مربوط به طی مراحل اداری است..شما که توقع ندارید دکتر یه مریض صبح تا شب بالا سرش با یستد!!
افای دکتر خیلی لذت بردم از خواندن خاطرات جذابتون من خودم دانشجوی سال 4 پزشکی ام قصد دارم جراحی بخونم.از این رو خاطراتتون برام بسیار ارزشمنده..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.