رفتیم به امیری ناهار بدیم مکان مورد نظر بسته بود برگشتیم ناهار رو تو پاویون خوردم و بعدش خوابیدم تا ممل ما رو بیدار کرد گفت بابای ذوستم بستری تو بیمارستان CV line می خواد بهتره تو براش بذاری رفتم گذاشتم و بعدشم رفتیم گزارش بخش و دادیم و بعدشم با پاشا رفتیم بیرون یه شامی زدیم
بابای ذوستم یا بابای دوستم؟؟؟؟؟؟؟؟
تو هم که همش فکر شکمت باش!
خسته نباشی
خوشم اومد
لحظه های خوبی داشته باشی
من الان یه نگاهی به پستای قبلی کردم دکتر دیدم همش نوشتید با پاشا رفتید یه شامی زدید....فکرکنم این شام زدن با پاشا خیلی خوب باشه و خوش بگذره ایشون حساب میکنن دیگه نه؟!؟!؟ پاشا همکلاسیتونه؟!؟
به قول خودش هم پیاله ایم
دکتر جان رمز عبور نمیبینم من؟!؟! خب حالا چی میشد ماهم رمز عبور داشتیم؟!؟ ما که غریبه نیستیم؟!هستیم؟!
شما غریبه نیستید دوست من بعضی دیالوگ ها..ارزش خومدن نداره ولی برای من خاطرست