صبح با بروبچ رفتیم بام تهران تا ایستگاه 2 هم بیشتر نرفتیم همینشم کلی غر زدن بعدش رفتیم این سیمولاتور 5 بعدی همون دم در پشت بوم خیلی حال داد یکی از دوستام که از زنش بیشتر جیغ زد بعدش می خواستیم از بانجی بپریم که کلا تعطیل بود نامردا بلیطشو کردن 40 تومن بعدش رفتیم به شکمی رسیدیم بعد این دوستمون گیر داد بریم خونه مادر من تنهاست . خلاصه رفتیم اولش همه نمیایمو خجالت میکشیدن و بعد کار رسید به صندلی بازی یعنی شما یه چند تا خرس گنده رو در نظر بگیرین که دور 8 تا صندلی میچرخن بعدش که آهنگ قطع میشه میپرن رو صندلی ..بیچاره مادر این دوستمون اولش چشاش زده بود بیرون بعدش کلی گله کرد که چرا میخواین برین و شما خیلی باحالین ....اینم از امروز
پس حسابی خوش گذشته
{بیچاره مادر این دوستمون اولش چشاش زده بود..} خیلی بامزه بود من که خوندم فکم چسبید به زمین دیگه اون مامان دوستتون چه حالی داشته می گم خوبه بانجی جامپی نکردید و همه تون کودک درونتون بیدار شده تازه خوبه از مامان دوستتون خجالت می کشیدید و سرخ و سفید می شدید و از این کارا کردید و گرنه چه آتیشی به پا می کردید...از خونه اومدید بیرون خونه سالم مونده بود؟صندلیا چه طور؟
تاباشه از این جمعه های خوب.....
راستی دکتر شما هم صندلی بازی میکردین؟