امروز برای مریضمون تخت ICU پیدا نمیشد . ازون طرف هم یکی ار رزیدنتای سابق بیهوشی باباش رو آورده بود تا هرنیش رو عمل کنه . و اصرار هم داشت خود استاد عمل کنه ما هم چسبیدیم به استاد که اینو شما عمل کن ما دستای شما رو بنگریم . البته اصولا این عمل ها برای اساتید افت کلاسه ولی چون استاد ما خیلی گله و بعدشم مریض سفارشی . با استاد رفتیم سر عمل . حالا جالبش این بود که مریض چون یه مدت فتق بند استفاده میکرده یه چیز وحشتناکی شده بود که اصلا سر و تهش معلوم نبود جوری که استاد چند دفعه گفت این دیگه چیه . خلاصه چون فتق مشکلی هم بود لذا آموزشش هم خوب بود . ازون ور هم چون ممل وایساده بود نیگاه میکرد از اتاق عمل 2 اومدن دنبالش که مریض خوابیده چرا نمیای ؟ اونم گفت الان میامو اونام شاکی که مریض spinal شده خلاصه ممل داشت قاطی میکرد که چیف جوانمرد سررسید و به ممل گفت بمون من خودم میرم . خلاصه آخر عمل هم پسر بیمار مهمانمون کرد به صرف شیرینی و نوشیدنی . بعدشم رفتیم سر عمل تیروئید که ماشالله هندونه بود تو گردن مریض بیچاره . و در انتها دوختنش به ما رسید که براش زیرجلد زدم بره تعریف کنه. ( خودشیفتگی )
دلم جراحی میخواد ...
الهی!!
..... من خودمو عاشق عاشق تیغ بیستوری بودم.... و الان که جراحی میخونم حس میکنم تو ابر ها دارم راه میرم
حسودیم شد به شماوهم به اقا یا خانمه جراحه...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/041.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/001.gif)
مثله فرشته ها توابرها راه میریددرسته شما جراحا خیلی وقتامثل فرشته ی نجاتید!!!منم میخوام توابرها راه برررررررم
جمعه گذشته خواستم مثل شما یه فرشته کوچیکی باشم رفتم انتقال خون خون بدم متاسفانه به خاطر کم بودن وزنم نشد توابرهاراه برم....