روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

دنیای کوچیکی داریم

از دیروز شروع می کنم یه اتفاقی کسی که کشیک بود نتونست بره مشاوره رو جواب بده من به جاش رفتم با مریض سابق خودم روبرو شدم که خونریزی شدیدی داشت و به خاطر توموری که داشت تقریبا کاری براش نمیشد کرد یه کم جلوی خونریزیشو گرفتم و مشاوره جراحی توراکس دادم . خیلی خونریزی داشت بهش خون زدیم ..بوی خون گرفتم . بعدشم اومد اورژانش کشیک بودم یه آپاندیسیت خفن داشتیم و یه بچه هیدروسفال 3-4 ساله که براش از صافنوفمورال رگ گرفتیم تهش شد ساعت 4 صبح البته در خدمت دوستان یه کباب چوبی هم زدیم . امروزم که تا 2 درمانگاه داشتیم بعدش خیر سرم اومدم بخوابم بهم زنگ زدن که کشیکی ..فک کن ..یه چست تیوب هم گذاشتم ..تا صبح فک کنم بیداریم . ای خدا درس هم نمی تونم بخونم

نظرات 3 + ارسال نظر
جرم شناس چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 21:24 http://life-code.blogfa.com/

الان یعنی درس هم باید بخونید؟
چه نامردیه بزرگی

اُدین چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 23:24

خیلی خوبه از روزمرگی هات می نویسی. چون تو این دوره زمونه همه شاخه پزشکی رو به عنوان هلو برو تو گلو می شناسند.

تو کل خاطراتی که نوشتی فکر کنم رو هم رفته شاید 20 شب تونستی تو این دو سال یکمی راحت تر بخوابی

خانم معلم آینده پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 19:09

با این نظرتون خیلی موافقم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.