روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

عروسی تو بخش

امروز رفتم سر یه عمل توتال کولکتومی و خداییش استاد جنتلمن خیلی به ما حال داد و خیلی هاشو خودم رفتم بعدش فلوی محترم گفت رکتومو من باید برم قرار بود برای مریض پاچ درست کنیم . که رفت و موقع آناستوموز حلقوی زدن ازونی که استاد می خواست بشه فاصله دار زد . بعدش ما یه مریض excisional biopsy داشتیم که wire گذاشته بودن مریض یه دفعه به خون افتاد و اندازه هپاتکتومی باتل پر شد استاد خودشم اومد سر عمل فلو محترم رو خیلی اذیت کردیم . بعدشم که ما کشیک بودیم اومدیم این ور یه مشاوره مسخره زنان داشتیم مریض سرومورو گنده نشسته بود . می خواستم بزنم زیر گوش رزیدنتشون از بس دری وری گفت . بعدشم رفتیم با رضا یه شامی بیرون زدیم موقعی که داشتیم میرفتیم یه سر رفت بخش بعدش برگشت داشت می خوندید ، سر تکون میداد بهش گفتم چی شده میگه مریضم رو به موته نفس درست و حسابی نمی تونه بکشه پسرش اومده بالای سرش یه عاقد هم آوزده دارن خطبه عقد میخونن ..فک کن 

نظرات 10 + ارسال نظر
اُدین یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 01:31

گیلی گیلی گیلی...(زنای شهر ما می گن من نمی گما)

... یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 07:48

ممکنه از نظر عرفی کار چندان جالبی نباشه اما خب پسره معرفت داره دلش می خواد برکت حضور پدرش توی مراسم عقدش باشه. اشکالی داره؟
اصلن دلش می خواد که باباش لذت داماد شدنش رو حس کنه.
تازه مریضه از نظر روحی تقویت می شه و ممکنه به بهبودیش کمک کنه
شما که پزشکش هستید تازه باید خوشحال هم بشین عمو!!

khanoom dr یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 09:31

عجب پسری! ترسیده باباش بمیره عروسی 1 سال عقب بیفته

خانم معلم آینده یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 12:48

سلام بعد ازدوروزنبودن خوشحالم که با خبرای خوب برگشتین

خانم معلم آینده یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 13:52

راستی برا امتحان ارتقاتون درسم میخونید؟۲۹شه هاااا
انجمن استرس زایی
راستی شما تصمیم دارید ادامه( بدیدبرافوق تخصص) وآیا جراحی های عمومی همه در آینده جراح پلاستیک میشن؟؟
به نظرم پزشکی خیلی رشته ی جالبیه بعضی وقتا به سرم میزنه دوباره کنکور بدم برا پزشکی .ولی وقتی یاد خون میفتم منصرف میشم حتی خون جوش هم تا چند ساعت حالمو بد میکنه

[ بدون نام ] یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 17:35

کاش زده بودی تو گوش اون رزیدنته ..یکی هم از جانب من می زدی
همیشه فکر می کردم این رزیدنت زنان ها فقط با مریض هاشون دعوا دارند نگو با همکارشون هم درگیرن


من اول فکر کردم عاقد برا خود مریضه اوردن روحیه بگیره و به زندگی بر گرده

مامان یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 17:40

نظر قبلی من بودم اسمم جا موند

ژاویز(اشک هیزم) یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 19:13

می گم چرا این مراجعه کنندهاتون همه شیرین میزنن؟؟
شما هم می خواستید کل کل کنید بگید: این که چیزی نیست - چند وقت پیش یک مراجعه کننده داشتم - دو ساعت مونده به عملش - نشسته بود یه دل سیر صبحانه می خورد تازه زل زده می گه من نمیام اتاق عمل - آمادگیشو ندارم

سکوت سپید(باران) دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 01:47 http://www.rainylady1.blogfa.com

چه خوب که هنوز اینجا می نویسید..
خوبه که دکتر.. شاید اون مریض(مادر یا پدر) خودش خواسته بوده(قبل از رو به موت بودن مثلا :)...) بعد اینکه معمولا عروسی رو عقب می اندازن ولی عقد رو نه.. واسه من که خیلی حس خوبی داشت.. فک کنید الان اون پدر یا مادر چقدر شاد شده تو روزای آخر..

روز قبل از عقد ما هم پدرشوهرم SDH مزمنشون همون روز علامت دار شد! نوروسرجنمون می گفت عاقدو بیارید همینجا اگه می بردیم به ما هم می خندیدن

گلزار سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 09:55

من از قوانین بیمارستان اطلاعی ندارم که این کار درست بوده یا نه اما برای اون عده از دوستان که این حرکت رو مسخره کردند امیدوارم که هیچ وقت این مسئله پیش نیاد...! تا بعد یاد ان حرفشون بیفتن و پشیمون شن...
به نظر من...این کار، یعنی نشون دادن لحظه شادی به پدر و مادر که یک عمر آرزوش رو داشتن خیلی هم قابل احترام و تحسین بر انگیزه...
موفق باشید جناب دکتر.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.