روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

استاد بیهوشی رفت

روز جالبی نبود اول از همه که رفتیم سر یه عمل که قرار بود رزکشن کبد باشه یه خانم 49 ساله بود که کیسه صفراش رو برداشته بودن و بعد جواب پاتولوژی کانسر( آدنوکارسینوما) اومده بود . شکم رو که باز کردیم پر از سیدینگ و متاستازهای ریز بود . که البته هیچ کدومش تو سی تی اسکنش معلوم نشده بود. خیلی دلم به حال خانومه سوخت . خیلی امیدوار بود .استاد میگفت با این وضعش یه سال دووم بیاره خیلی شانس آورده .
با اجازه از خانم دکترِ استاد، من و هم بخشیم دو تایی رفتیم سر عمل ماستکتومی و خیلی باحال دو تایی واسه خودمون عمل میکردیم برست رو کامل برداشتیم و رفتیم تو آگزیلا . ورید آگزیلا رو هم پیدا کردیم که دیگه خود استاد هم اومد . از شانس بد "آرشیتکت" فرستاد دنبال من و مجبور شدم برم سر یه عمل هرنی اینسیژنال ( کوله سیستکتومی قبلی) یه تیکه عمل رو ما داشتیم میرفتیم حالا اونم چی لبه های فاشیا رو می دوختم که یه دفعه ای سوزن رفت تو دستم "آرشیتکت" هم از خدا خداسته شروع کرد به اینکه" برو برو دستکشت رو در بیار الکل بریز رو دستت و ...سوزن گیر رو از دست ما گرفت .....
یکی از استاد بی هوشیمون داره میره خارج از کشور. امروز چند تا عکس یادگاری با هم گرفتیم

نظرات 11 + ارسال نظر
گیس‌گلابتون چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 18:29

ببینید چقد دوستتون داره این استاد...

ابوعدنان چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 18:30 http://abooadnan.blogsky.com

خیلی جالبه آدم خاطراتش رابنویسه اما بدون رمز
تونستی سری به ما بزن

گیس‌گلابتون چهارشنبه 11 مرداد 1391 ساعت 23:51

من انقد محو استاد آرشیتکت شده بودم اصلا اون خط آخرو نخوندم! الان تازه فهمیدم چرا اسم متنو گذاشتین استاد بیهوشی رفت.

خوش به حالش. :)

پریا پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 00:26

در مورد فرشته مهربون حق با شماست
حواسم نبود ...سوتی بود

فرشته مهربون همون خانم دکتر (حم... هوش..) نیستن احیانا؟

نه

پزشک طرحی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 12:27 http://pezeshketarhi.blogfa.com

به استاد خارجیتون بگید ، دست راستش رو سر من ....

شیدا پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 17:28

وای جناب دکتر نیدل استیک شدن؟!

مریض که اچ آی وی مثبت نبود!!!!

خاطراتتو می خونم حس بیمارستان شهدا بهم دست میده

یاس پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 22:52

دکتر مثل اینکه خوندن وبتون اثر کرده ما هم یه چیزی یاد گرفتیم ماستکتومی یعنی برداشتن سینه دیگه نه؟؟

یاس پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 22:53

بادیدن اونیکی وبتون اونقد ذوق زده شدم که دیگه اینجا یادم رفته بود چقدر دنج وآرومه.

گیس‌گلابتون جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 13:25 http://architect-openeyes.blogfa.com/


چرا توضیح دادین خانوم یاس؟ :( الان من هر وقت ماستکتومی رو ببینم غصه می‌خورم. :((

دکتر این خانوما می‌تونن مشکلشونو یه جورای دیگه‌ای حل کنن نه؟

[ بدون نام ] جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 22:32

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻲ ﻫﻮﺷﻴﺘﻮﻥ ﺭﻓﺖ؟
ﻋﻜﺴﺎﻱ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻳﺘﻮﻥ ﻛﻮﺵ؟
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺩﻛﺘﺮ ﺟﺎﻥ ﻋﻤﻠﺘﻮﻥ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭼﻘﺪ ﻃﻮﻝ ﻣﻴﻜﺸﻪ ؟ﻣﺎﻛﺰﻳﻤﻢ ﻣﻴﻨﻴﻤﻢ ﻣﺘﻮﺳﻂ؟

homa شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 00:40 http://www.myyydayyy.blogfa.com

کانسر کبد...یک سال...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.