روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

جنگ در دو جبهه

امروز ما در دو جبهه کشیک هستیم از صبح هم همینجوری دارن مشاوره میدن . یعنی دیگه " جونی نمونده تو تنم " یه مریض آپاندیسیت هم بردن اتاق عمل دیگه گفتن شما خیلی بزرگ شدی دوست داشتی بیا نداشتی نیا ما هم باز یه مشاوره بهمون خورده بود لذا بی خیال شدیم و نرفتیم . مریضای فردا صبح هم سپردیم به همکار عزیز تا ببیندشون و خلاص

نظرات 8 + ارسال نظر
سانتاماریا جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 00:50

نازی دکتر!
جونی نمونده تو تنم
پاهام دیگه نا نداره...

لازمه که اینجا هم اشاره کنم که خیلی قشنگ بود

مهسا جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 01:35

دکتر کم دارن شما همش باید در 2 جبهه خدمت کنی؟ ایا؟

نه ما خدمت رسانیمون زیاده

پزشک طرحی جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 09:37 http://pezeshketarhi.blogfa.com

به به ، رزیدنت سال بالا و قدرت فراوان ...

یاس جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 14:54

الان رفتید سه سالگی دیگه نه؟خدا برا پدرمادرتون نگرتون داره!

[ بدون نام ] جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 14:58

دستانم اگه سرده اگه خالی..........
رفته بودم مشاوره..........

یاس جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 15:00

اصلاح می شود:
دستام اگه خالی اگه سرده..........


homa شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 00:37 http://www.myyydayyy.blogfa.com

چجوری به همه ی کاراتون می رسین این همه هم سرتون شلوغه!!!!

یاس شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 15:02

چرا؟؟؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.