امروز آنکالم . صبح رفتیم اتاق عمل و هنر دست مرد افسانه ای جراحی رو دیدیم بعد ما که وایساده بودیم کنار ایشون چون اولین بار بود که ایشون رو از نزدیک میدیدیم کلا هول شده و سوتی فراوان میدادیم و خلاصه . عمل هم تیرئید بود و بسیار شیک و زیبا تموم شد . بعدشم که یه پورت خواستیم بزاریم پدر صاب بچه درومد آخرشم خود استاد اومد سر عمل و تمام امیدواریم بگذراند ما تا صبح دمی بیاساییم .
جالبه وبلاگت...روز نوشتای یه رزیدنت...خوبه که خووب می نویسی...
یکی دوتاشو میگفتید گمی میخندیدیم!
آخ جوون استاد پنجه طلایی .کلا خیلی حس خوبیه که آدم ، ادمای بزرگ رو ببینه ... تو دوران تحصیل من هم چند موردی پیش اومد ، خاطراتی خوبی هستن ....