امروز هم ما تو دور بد شانسی بودیم یه مری داشتن عمل میکردن اول صبح فهمیدیم که باید بریم درمانگاه . استاد آرشیتکت فرمودند من خودم به خانوم دکتر زنگ میزنم اجازتو میگیرم بیای اتاق عمل و مثل اینکه توافق بین دو جراح حاصل نشدو ما همچنان گوشه عزلت در درمانگاه نشستیم و مریض دیدیم. بعدشم رفتیم اتاق عمل اونم ساعت 12 ظهر و تنها کارمون شد اِکارتور کشی . اونم سر یه عمل اُنکوپلاستی برست . بعدشم که باز عصر رفتیم درمانگاه. کلاً روز، روز درمانگاه بود
ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻓﻮﻕ ﺧﺼﻮﺻﻲ :ﺩﻛﺘﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺗﺮﻙ. ﻫﻤﻪ ﻭﺑﻼﮔﺎﺗﻮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺣﺬﻑ ﻛﻨﻢ . ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﺖ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﺧﺐ ﻗﺴﻤﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺘﻮﻥ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺣﻼﻝ ﻛﻦ
می شه ساده تر بنویسی آخه من تا تصمیم کبری بیشتر نخوندم!
سلام . من یه مطلب به نام : پخته شدن گذاشتم . می شه هر وقت وقت کردین بخونینش ، نظر بدین . ممنونم . لطف می کنین
(میشه لطفا این نظر رو تایید نکنید ؟ ممنون )
این نظربالایی چقد خنده داره
اصطلاحاتو توضیحححححححححححححح بدیــــــــــــــــــــــــد
خعلی خوب میشه
واسه ما بیسواتا