خوب از کشیک سال دویی تو بیمارستان خودمون بگم. اول از همه که یه مریض داریم شکم مثبت یعنی بدوبدو باید ببریمش اتاق عمل 4 تا از پسراش خیلی شیک اومدن انگشت زدن که بابا بیخیال این که طوریش نیست ما رضایت به عمل نمیدیم. بعدش زنگ زدن یه مریض با آنوریسم آئورت پاره شده رو دارن اورژانسی میبرن اتاق عمل و به قول معروف هنوز امید هست مثل فشنگ پریدم اتاق عمل استادمون هم اومده بود...کشتیم خودمونو ولی بی فایده بود. اومدم بیرون که به همراهاش بگم دیدم یکی از رزیدنتای قلب هم وایساده و از آشناهاشه ...
همیشه خبر بد دادن حس بدی رو تا چند روز برام میاره. این رفیقمون هم که ....
تا صبح به خیر بگذرون خدایا
چقد سخته روزمرگی های یک جراح !!!!
البته فهمش واسه من و گرنه سختیه کار رو در جریان نیستم !!
همش تخصصیه و جالب
ﺩﻛﺘﺮ ﺍﻳﻦ ﺣﺲ ﺑﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻢ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﻴﺸﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻲ ﺷﺪ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﻳﻦ ﺫﻫﻨﻴﺖ ﺑﺪﻭﺑﺪﻭ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺑﺮﺳﻮﻧﻦ
خدا قوت دکتر
شما خبر بد رو اینجوری می دین: " متاسفم."
ایشاللا همیشه همه چی برای شما و بیماراتون خوب باشه و همیشه اینجوری باشید:" "
اولا به اون رزیدنت قلب مراتب ارادت ما رو برسونید.بگید چاکریم.
ثانیا خیلی سخته وقتی ببینی این همه تلاش کردی ولی نتونستی کاری براش بکنی.
ﺩﻛﺘﺮ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻴﺮ ﺑﻪ ﺁﺋﻮﺭﺕ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺟﻠﻮﻱ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﻫﻦ ﻭﺑﻴﻨﻲ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ؟ﭼﻘﺪ ﻃﻮﻝ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭﻳﺸﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻩ؟ ﺣﺮﻛﺖ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻪ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﻴﺠﻲ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻧﮕﺎ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟
سلام
میدانید وقتی یه نفرexpireمیشه احساس میکنم فضا سنگین میشه انقدرکه سنگینیش میخواد آدمو خفه کنه سنگین تر موقعی که طرف رابشناسی
امیدوارم دیگه کمت همچین صحنه ای را ببینید
وای چقد سخت خبر فوت کسیو دادن