وقتی از بیمارستان اومدم بیرون حدودای ساعت 6 بود . 7.30 ممل با خانومش اومدن دنبالم به همراه پاشا و عیالش مهمان ضیافت شام البرز جان بودیم در سعادت آباد به مناسبت قبولی پسرم در امتحان رزیدنتی . بعد از مدت ها کلی گفتیم و خندیدیم . دیگه آخراش کم مونده بود صاحب رستوران کلید رو بهمون بده بگه وقتی رفتین درُ قفل کنین
این اقا البرز خان به ما که سال بالاشیم یه شیرینی نمی ده همش با جماعت جراحا میچرخه اندیکاسیون کشیک اضافه داره
جاااااااااااان شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس همسر شما چی اون کجا بود؟
خب کلید و می گرفتید
با پست شماره14 اپم
قبولی پسرت ؟مگه شما اینقدر پیر شدی؟.عروسی نوه تون ما رو هم دعوت کنی بیایم برقصیم.
دیگه دیگه
مگه قلبی ها با جراحا هم میپلکند!؟ :دی