روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

می خوام بشینم های های گریه کنم

تازه از اتاق عمل اومدم. تنهایی با یه اسکراب( کمک جراح) که اونم دانشجو بود رفتم سر یه عمل .  مریض یه مورد مشکلات مغزی بود که براش ژژنوستومی گزاشته بودن( قادر به غذا خوردن از طریق دهن نبوده و یه لوله رو داخل رودش گذاشتن و ازون طریق تغذیه میشده) و بنا به دلایلی می خواستیم ببندیمش. با بدبختی که شکم رو باز کردم. پر از چسبندگی بود. کلی وقت صرف آزاد کردنش کردیم و بعدش هم رزکشن آناستوموز با یه ئانشجو که مرتب باید بهش بگی این کارو بکن این کارو نکن. یعنی الان از کمردرد می خوام بشینم گریه کنم. بعدشم که عمل تموم شد اومدم دیدم یه بی وجدانی ناهارمو خورده. خیلی نامردی ی ی ی ن..آقا حق یه رزیدنت گشنه خوردن داره ه ه ه ه

نظرات 11 + ارسال نظر
غزل چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 17:19

سلام
الهی بمیرم
بخدا دکتر خیلی ناراحت شدم؟
حالا بگو بستنی هیچی دیگه غذارو چرا میخورید؟
کمرت الان بهتره؟
انقد دلم میسوزه واسه خوب شدن یکی دیگه سرپا باشی بعد آدم کمر خودش درد بگیره.

خانوم دکتر کوچولو چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 17:38

دکتر چرا همیشه غذای شما رو می خورن؟؟؟ فقط غذای شما رو می خورن یا مال بقیه رو هم می خورن؟؟؟ دکتر شما چرا نمی تونین از غذاتون محافظت کنین؟؟
دکتر یه محافظ استخدام کنین!!!! دکتر گرسنه که اصلا مغزش کار نمی کنه
دکتر امروزم کمرتون درد گرفت و کاراتون زیاد بود چوووووووون نظر من و تایید نکردین دیگه اینم از عواقبش
دکتر شوخی کردماااا نالاحت نشین دکتر نظر من نیست چرا؟؟؟

زینب چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:11

چقدر بد حسابی عصبی شدی؟ اون جا چه جوریه یکی بستنیتو می خوره یکی غذاتو قانون خاصی ندارین؟

بیتا چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 18:21

[ بدون نام ] چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 20:52

تو یکی از آبگرم های سرعین رفته بودیم ماساژور داشت با روغن ماساژ میداد با دست ،ای جووووون یه مشت ومال حسابی بهمون داد جاتون خالی .یه حس خوبی داره بعدش که نگو.قبلش اونقدر پشتم درد میکرد اما بعدش یه معجزه بود

[ بدون نام ] جمعه 28 مهر 1391 ساعت 01:07

سلام دکترجان
خسته نباشی، دست و کمرت هم درد نکنه!!
بیا به روش کودکی ما عمل کن:
وقتی بچه بودیم با داداشم سر یک قاشق با شکل خاص که تک بود، دعوا داشتیم. هر کس زودتر به سفره می رسید، سریع اون رو میکرد تو دهنش بنابراین از شر اون نفر دوم در امان می موند.
فکر کنم شما هم به چنین استراتژی هایی برای نگهداری از غذایت نیاز داشته باشی؛ البته وقتی این روش جواب می دهد که جلوی دیگران این کار را بکنی و اونها هم ببینند که چکار کردی!

دریا دوشنبه 1 آبان 1391 ساعت 15:46 http://zinat.blogsky.com

سلام خیلی وقت بود که به وبتون سر نزده بودم ولی خیلی مطلب اظافه شده نمیدونم کدوما رو بخونم

ولی از اینکه
خاطرات پزشکیتون رومینویسین واقعا لذت می برم
موفق باشید.

پزشک طرحی دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 23:16 http://pezeshketarhi.blogfa.com

نامردا ....

هوشبر پنج‌شنبه 18 آبان 1391 ساعت 16:59

سلام
خیلی مالبون رو صادقانه و شیرین نوشتین
من دانشجویه رشته هوشبریم و موضوع کنفرانسم دیورتیک.ل مکل بود و شانسی به وبلاگتون اومدم خیلی قشنگ بود مطلباتون
امیدوارم همیشه موفق باشین

دانشجوی کمک جراح.گرگان دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 10:59

سلام.چه خوب که دانشجو بردین سرعملتون.حالا کمردرد خوب میشه مهم اینه که دانشجو یهچی یادبگیره.متاسفانه اصلا به یادگیری دانشجوهای اتاق عمل بها نمیدن.یعنی بهشون فرصت کار نمیدن.دکترا ازاول دوست دارن طرف همه چی حالیش باشه.

مهسا از گرگان دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 11:05

بازم گشنه موند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.