امروز اول صیح که رفتیم جلسه مرتالیتی و رییس گروه محترم بخش جراحی در این جلسه خیلی ارادت داشتن به دوستان جراح و در انتها هم دوستان داخلی به هم ارادت داشتن . بعدش رفتیم اتاق عمل و یه هرنی اینگوینال دو طرفه رو استاد لاپاروسکوپی کردن. بعدشم یه کیسه صفرا داشتیم که یکی از جراح هایی که از بلاد کفر اومده بودن هم جهت ارزیابی اومده بود سر عمل و استاد هم به ایشون ارادت داشتنو بعدشم یه مریض داشتیم با درد شکم . یه آقای مسنی بود که با تشخیص آپاندیس بازش کردیم و چون خیلی سخت بود به استاد پیوند گفتیم بیاد سر عمل ببینیه مریض رو که تا اومد و شرح حال دادیم چون دیروز هم با ممل عین این رو داشت. خندید و در رفت. بعدشم که سال یکی تولدش بود و رفته بود کیک خریده بود خوردیم و اومدیم لالا
الان این ارادتهایی که گفتین کنایه بود یا واقعا همه به هم ارادت داشتن!
من نمیدونم این"سال یکی"چند بار به دنیا اومده،یه ماه پیشم تولدش بود که!این یه سال یکی دیگه ست؟
ای کاش تولد چند روز پیش رو هم مینوشتین میدیدیم بقیه هم تونستن شیرینی بخورن آیا؟
چقدر زود رفتین لالا...!! تلافی موقع هایی که تا صبح بیدارین! البته ایشالا بیدارتون نکنن..
همه خستگیا به اون the end شیرین می ارزیده! (نه خسته دکتر )