نشون به اون نشون که ما صبح دیروز خودمون رو چشم زدیم داشتیم از اتاق عمل بیرون میومدیم که زنگ زدن گفتن دو تا عملی داریم یکیش که یه مریض ICU بود که لیک صفرا داره دقیقا هم معلوم نیست از کجاشه بعدیش که پدر ما رو در آورد یه مریض معتاد تزریقی بود که اول فکر کردیم سوراخ شدگی معدس بعدش که شکم باز شد روده باریکش تو چند جا پاره شده بود که عملش 3 ساعت طول کشید ولی واسه من خیلی آموزشی بود . لازم به ذکره دوست معتاد تا 24 ساعت هم تو اورژانس مونده بود و رضایت به عمل نمی داد .. کلا پدرمون درومد
دیشب که عمل اورژانس نداشتیم . امروزم که اومدیم تا مریض آوردیم اتاق عمل یکیش یه زخم دیابتی بود یکی دیگه هم یه خلبان بود که آشنای رزیدنت ارشد جدیدمون درومد و یه جسم خارجی تو بازوش بود که درآوردیمش . برم یه کم استراحت کنم واقعا خیلی این عملای سنگین داشتیم
دیروز کشیک عید ما به صورت طوفانی شروع شد . البته یه مریض عملی بیشتر نداشتیم که اونم منو وسطش فرستادن دنبال مشاوره . کلا بیمارستان به هم ریخته هیچ کاری درست انجام نمیشه . همش باید بدویی دارم میمیرم از خستگی مثل چی پشیمون شدم که اومدم کشیک آخر عید رو برداشتم . الانم منتظرم تا یه مریض رو اتاق عمل بگیرم . روز ۱۳ عید هم تشریف داریم
خوب دوستان عزیز و خوانندگان این وبلاگ ازانجا که این وبلاگ فقط مختص خاطرات دوران رزیدنتی و درس و مشق و دانشگاس و ما تا ۱۱ فروردین خاطره ای نداریم لذا این مکان تا تاریخ ذکر شده سوت و کور می باشد ..عید تون مبارک
۳ شنبه مجلسی برپل بود در بخش و بخور بخوری داشتیم اون سرش ناپیدا . بعدشم استاد محترم اومدن به همه رزیدنتا عیدی دادن و بعدشم رفتیم اتاق عمل و کراسم عکاسی و فیلمبرداری بر پا بود . خلاصه همش خوب بود تا این خبر که باید پروروزالتون رو تا ۱۷ عید تحویل بدین
امروز که با خبر شدیم ما کلا تا 17 فروردین آینده وقت داریم پروپوزالمون رو بدیم . افتادیم دنبال استاد که بابا یه مهلتی چیزی دیدیم فایده ای نداره . یه موضوع همینجوری داد به ما گفت بگرد یه چیزی پیدا کن . بعدش رفتیم اتاق عمل یه مریض داشتیم که تیروئید بود و من آخراش رسیدم . بعدش یه عمل قشنگ داشتیم که برای بار اول بود می دیدم ( اصولا این بخش جدید بار اول زیاد داره ) هپاتکتومی بود یعنی لوب چپ کبد رو غلفتی کندیم . البته خون و خونریزی بود بیا و ببین . یه برف خوشکلی هم امرزو اومد خیلی با حال بود
امروز که دیگه نمیشه گفت دیروز کلا ما نقش این کارگرهای افغانی رو داشتیم بازی میکردیم . یک(yak بخوانید) پدری از ما درومد که وقتی ساعت 4 اومدیم افتادیم تا ساعت 8-9 مثل جنازه افتاده بودیم . خدا از سر تقصیراتشون نگذره همه مریضا رو باید تو این هفته عمل کنیم . ای خدااا . امروز سر یه عمل اسپلنکتومی بودم و یه مریض با سودوآنوریسم که شریان ایلیاک رو کنترل گرفتیم و فمور هم دل و رودش رو بیرون ریختیم کلا آقای معتاد بد جوری خودش رو داغون کرده بود . خلاصه تنها ligate شد و بس حالا جالبش اینه رزیدنت داخلی زنگ زده میگه این پاش که عمل کردین نبض نداره ها . گفتم خسته نباشین
الان از امتحان داریم بر میگردیم موقع رفتن 5 نفر چپیدیم تو ماشین پاشا موقع برگشتن هم انگار نه انگار بهش محل نذاشتیم باز 5 تایی دیدیم کیوون داره میره چپیدیم تو ماشینش . پاشا داد میزد ای آدم فروشا . بعد ما همه نیشمون باز بود . شیشه رو هم ندادیم پایین که اصلا ..ازینا...
امتحان هم که کلا نمی دونم چیکار کردم جرات تصحیح کردنشم ندارم . بی خیال ..