روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

سه روز از سر تا پا مزخرف

تو عمرم هیچ وقت انقدر دیر از اتاق عمل بیرون نیومده بودم تا دقیقا 8 شب تو اتاق عمل بودیم حالا همه هم با ما دعوا داشتن و مریض نمی خوابوندن برامون. بی هوشی هم دودر کرده بود. خلاصه با دل خوری و داد و بیداد عمل می کردیم حالا از صبح عملی هم نداشتیم اولش که یه کانسر کولون بود که سرهنگ به گره زدنای بنده هم گیر میداد. بعدش یه بازسازی برست بود که 4 ساعت تمام سیخ وایساده بودیم و بعدشم مثل چرخ خیاطی بخیه میزدیم پدرمون درومد. حالا تو این خاگیر واگیر که اتاق هم یه دونه بهمون دادن استاد یه لیپوم نمی دونم آشنای کی یَک رو آورده بود. از همه بدتر و ضایع تر این بود که مریضای آخر لیست رو کنسل کردن که نمیرسیم. حالا یکیشون یه پیرمرده بود که قرار بود کله سیستکتومی بشه و دو روز بود که عملش کنسل میشد. و آشنای یکی از بچه های اورژانس بود و دائم زنگ میزد. خلاصه آبرومون رفت. تنها اتفاق جالبش این بود که صبح سرهنگ کله پاچه گرفته بود و بازم چون واسه بقیه اتاق عملی ها نگرفته بود، همه از دست ما هم ناراحت بودن. کلاً روز افتضاحی بود

مریض های سخت

امروز 2 تا عملمون کنسل شد یکی به خاطر پلاکت پایین بیمار یکی هم چون استاد دیگه دیروقت شده بود قبول نکرد و تازه از آشنا ها بود. اول از همه که یه میشه صفرای داغون داشتیم که خواستن استاد لاپاروسکوپیش کنن نشد لذا اینجانب و سرهنگ رفتیم باز عمل کردیم اونم با اینسیژن میدلاین جراحی قبلیش که پپتیک اولسرپرفوره بود. یعنی پدری از ما درومد اونسرش ناپیدا. بعدش رفتیم یه مری عمل کنیم قرار بود اُرینگر بشه که مری تو توراکس آزاد نمیشد بالاخره استاد فرمودن توراکوتومی بشه. که جناب سرهنگ اومد و فهمیدن مری گردنی گیر بوده که اونم آزاد شد و ...بعدشم بشور بساب مونده بود که انجام دادیم و بعدش لالا

کانسر پیشرفته پستان

امروز یه عمل گاستروژژنوستومی با استاد breast  انجام دادیم و فهمیدیم که استاد در زمینه های متنوعی تخصص دادن بعدش یه کانسر پستان که خیلی پیشرفته بود عمل کردیم. بکن بکن بود. بعدشم 3 تا بشور بساب داشتیم. ظهرم یه ماهی دادن که خیلی گند بود

بازم سال یکی کردیم

دیروز خبر خاصی نبود جز مریضی که مثانش پاره شده بود و عملش کرده بودیم بد حال شده بود شکمش تندرنس داشت ولی ادرارش خوب بود و تاکی پنه شده بود و اسیدوز متابولیک هم داشت. اولش گفتیم نکنه ایسکمی چیزی داره بعدش سرهنگ گفت مثانش رو هم بررسی کنین که خودم رفتم مگلومین زدم و عکس گرفتم لیک نداشت. بعدش دیدیم کراتینین 3.3 پیدا کرده و اوره 107.خلاصه واسه اسدوزش توجیحی پیدا کردیم ازون ور بقیه آزمایشاتش نرمال بود. صبحم که دیدیمش خوب بود و دردش کمتر شده بود

مدیاستینیت

دیروز طبق معمول ترکیدیم. 5 تا مریض عمل کردیم. اولیش همون پریتونیته بود که بازش که کردیم پارگی مثانه درومد. البته قبلاً ذادیکال سیستکتومی شده بود و پاچ ایلئومش که به جای مثانش بود باز شده بود. که دوستان اورولوژِی اومدن و کمک کردن. بعدش یه خانم با گانگرن فورنیه اومد بعدشم یه آبسه پری آنال و بعدشم 2 تا آپاندیس که دومیش رو که دیدیم می خوان سر به تنمون نباشه به اسم پریتونیت آوردیم. تو این گیرودار یه مریضی که 1 هفته پیش استخون مرغ تو گلوش گیر کرده بود هم داشتیم و سرهنگ رو این حساس شده بود و استرس داشت خلاصه مثل یه اینترن افتاده بودیم دنبال کارای مریض و آخرش هم یه لترال دکوبیتوس با مگلومین گرفتیم و هتم به خیر شد. البته مریض صبحش رفته بود آندوسکوپی و هم درد داشت و هم تاکی پنه شده بود

کشیک 5 شنبه

دو تا اسلاید برای امروز درست کرده بودم تا مریضامو معرفی کنم که ماشالله دختران گروه انقدر قبل از بنده بحث چالشی داشتن که نوبیت به ما نرسید . هرچند یکی دو تا هم سوتی دادن که قرار شد باهاشون گفتگو کنن. بعدشم یکی از همکاران قدیم زنگ زد که داداشش رو با تشخیص DVT می خواستن بیارن اورژانس که اومد و کاراش هم در حال انجامه. بعد رفتیم درمانگاه مریضا رو دیدیم. یه مریض G.O.O اومد و یه مریض کانسر که جفتشونم برای عمل خوابوندیم. یه مریض مشاوره هم داریم که به نظر پریتونیته با سابقه T.B

برادر عراقی

ما چه 10 تا مریض داشته باشیم چه 1 دونه نمی دونم چه حکمتی هست که باید 6 بعدازظهر بریم بیرون. یه دونه کله سیستکتومی داشتیم که 3 ساعت طول کشید خیلی چسبندگی داشت و کولدوکش هم مشکوک میزد حتی یه استاد دیگه هم اومد سر عمل و نهایتا با تشخیص اون سروته داشتان و بستیم. بعدش یه آقای عراقی داشتیم با هرنی ناشی از عمل قبلی که اونم گلوله خوردن از دست آمریکاییا بوده( مریضای ما رو باش ترو خدا)...بعدشم که با خبر شدیم که طی یه جلسه ای قراره خواب رو بر ما حرام کنن. و ازین به بعد تو آی سی یو هر اتفاقی که افتاد اول به ارشد که بنده باشم زنگ بزنن. خوب بگو مری نیارین آی سی یو دیگه.. ای چه کاریه آخه.

تولد سال یکی

امروز روز استاد لاپاروسکوپی بود و کلا هم سر کیف بود. اولش که یه کیسه صفرا داشتیم . بعدشم که استاد منت بر سر ما گذاشتن و یه هرنی به شیوه خودشون عمل کردن که ما از روش مش پهن کردنشون خیلی خوشمون اومد. بعد از این داستان ها سال یکی تولدش بود که تولد بازی گرفتیم و سور و ساتی به پا بود

morning report حال گیری شد

تو اولین morning report قرار شد من مریضی رو که بزوار بود و شنبه عملش کرده بودیم رو معرفی کنم نفر 4م من بودم که استاد فرمودن نفر سوم برم معرفیش کنم. بعد یه اشتباهی رخ داد و من تاریخ ترخیص مریض رو اشتباه گفتم و خلاصه یه سوء تفاهمی این وسط ایجاد شد و ازونجا که یکی دیگه از رزیدنتا این وسط باید جواب میداد و خفتش کردن. بعدش که فهمیدم رفتیم پیش رئیس گروه و جریان رو براش گفتم ولی این دوستمون هم گیر داد که حتما پرونده های قبلیش رو پیدا کنین برای من بیارین ببینم چی شده؟ بعدش رفتیم اتاق عمل یه اسپلنکتومی داشتیم خیلی خفن بود و با احمد خان عملش کردیمو همه چی به همه جا چسبیده بود. و حتی مجبور شدیم که یه تکه از دیافراگم رو هم برداریم. و بعدشم ترمیم کردیم. بعدش یه عمل B.C.T  بود با دایسکشن آگزیلا و آخر هم یه core needle biopsy

کشیک خراب

یاعت 3 صبح با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. سال یکی مژده داد باز p.u پرفوره داریم. رفتیم اتاق عمل و بازهم یه کار تکراری دیگه. بعدشم رفتم اورژانس رو دیدم و بعدشم یه خواب نصفه نیمه و اومدیم بخش و با جناب سرهنگ راند کردیم . اومدیم اتاق عمل و گفتیم مریضا رو زود بگیریم که شلوغه. یه دفعه راند اساتید شروع شد و بی خودی معطل شدیم. خلاصه نزدیکای 10 رفتیم اتاق عمل و دو تا مریض انسدادی باز کردیم که هر دو تاش بزوار داشتن. دو تا هرنی اینگوینال داشتیم که خیلی داغون داشتیم که اشکم درومد. بعدشم که این خورده ریزا بود که جمعاً 8 تا شدن. بعدشم که جنازمون رو جمع کردیم اومدیم