روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

سرگردان از پی تو

خداییش این رزیدنتی ما هم شده مثنوی 70 من کاغذ...امروز رفتم گروه محترم جراحی گفتم شرمندتونیم ما نباید بریم سر درس مشقمون امروز 28 شهریوره بقیه رشته هااز اول شهریور رفتن سر کلاس ما احیانا دست بر قضا نباید کاری بکنیم.منشی مدیر گروه محترم فرمودن من خودم می خواستم بهتون زنگ بزنم .شما برین ساعت۳۰/۷ روز شنبه 3 مهر برای تقسیم اینجا باشین بعد ما هی اصرار کردیم گفتیم.حالا شما که دستتون تو کاره به نظرتون من کدوم بیمارستانم.ایشون فرمود معلوم نیست ....وخلاصه آخر دیدیم فایده نداره سرمون انداختیم پایین و اومدیم بیرون.. 

تا که چه پیش آبد و چه در نظر افتد.

نظرات 1 + ارسال نظر
ننه دریا یکشنبه 28 شهریور 1389 ساعت 13:04 http://lianshahr.blogsky.com

سلام آقای دکتر
من در سال 66 در بیمارستان سعدی شیراز کار آموز بودم
( آن وقتها احتمالا دبستانی بوده اید ) یک خاطره نوشته ام از آن سالها
شاید خواندنش برایتان جالب باشد اگر تشریف آوردید نظر یادتان نرود لطفا .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.