روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

محتاج یه کم خواب...

دیروز کشیک بودم از صبح تا 5 بعد از ظهر خلوت بود و فقط یه مریض افغانی با انسداد داشتیم که اونم پارشیل بود بعد یه دفعه شلوغ شد.تا سه صبح بیدار بودم رفتم یه کم بخوابم که یه مریض چاقو خورده اومد و قبل از ویزیت جراحی دوستان طب اورژانسی رفتن براش chest tube بزارن که مریض دچار هموتوراکس مسیو بود وبلافاصله مریض رفت تو شوک که روپوش ما هم از فیض خون های مریض بی نسیب نموند خلاصه سال 2 و 4 اومدن ورفتیم اورژانسی اتاق عمل من داشتم از خستگی میمردم ..بعد از این هم که تموم شد مجبور شدم برم سر عمل آپاندیسیت که دیگه این خیلی نا جور بود خلاصه بعد از عمل ها من مجبور شدم همراه مریض چاقو خورده که تراکوتومی شده بود برم حالا فکرشو بکنین 1 ساعت معطل بیمار بر شدیم تا اومد  تو این فاصله رفتم یه صبحونه ای تو اتاق عمل زدم و یه خانوم نرس هم که  فامیلش مثل من بود لطف کرد ولیوانشو داد یه چایی داغ زدیم که خیلی حال داد خلاصه حالا بیمار بر اومده رفتیم تو آسانسور کار نمی کنه دوباره زنگ زدن مسئول تاسیسات بیاد دوباره معطل شدیم.اینم بگم که هر جا همراه این مریض چاقو خورده می رفتم یه سرباز دنبالمون میومد می گفت این همراش مواد بوده.الانم دارم از خستگی میمیرم..
چند دقیقه پیش پسر عمه اومده بود ملاقات ..تازه رفته

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.