روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

بد شناسی

اصولا رزیدنت جراحی وظائف مختلفی داره یکیش بیمار بری هست یعنی مریض رو از اطاق عمل که می خوان ببرن بنده موظفم تا ICU همراه مریض برم حالا فرض کنین یه روز مثل امروز بابای یکی از اساتید عمل جراحی شد و همه شش دانگ حواسا جمع بعد ما رو صدا کردن مریض رو ببیریمش طبق معمول آسانسور هم از وسایل تاسیساتی گرفته تا غذای کارمندان و غیر و ذلک همه چی رو جابجا میکنه مریض رو که رفت تو آسانسور دیگه واسه من جا نبود خلاصه گفتیم که مریض رو ببرن ما هم از پله میایم ...با جناب استاد یعنی پدر مریض راه افتادیم از پله ها بریم بالا که یه استاژر ازون کنه ها چسبید به ما و شروع کرد حرف زدن استاد بنده خدا هم جوابشو می داد بعد من دیدم که به طبقه بالا رسیدیم و اونا باز دارن میرن بالا هی یکی دو دفعه ببخشید..اوهوم ..راستی دیدم نه همینجوری دارن میرن بالا..خلاصه گفتم مثل اینکه اشتباه رفتین و باید بریم پایین ..
خلاصه رسیدیم تو ICU چشمتون روز بد نده دیدیم که سر پرستار گوشی دستشه و داره زیر آب ما رو میزنه و میگه مریض رو میفرستس رزیدنتش کجاست..خلاصه الان که دارم می نویسم در جریانم که خبرش از سال دو تا استاد خودم که مریض رو عمل کرده رسیده و به قول منشی اتاق عمل خدا بیامرزدت

نظرات 1 + ارسال نظر
فائزه یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 19:40

از اون دنیا آپ می کنی؟ اونجا هم میری تو بیمارستان؟؟؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.