روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

یه روز خوب

عصری یه مریض ITP داشتیم رفته بود دماغشو تمیز کنه افتاد به خونریزی اول پلاکتش 3000 اومد بعدشم شد 2000 ما هم طبق نظر جناب سرگرد مشاوره اورژانس داخلی و ENT  و بیهوشی دادیم و خلاصه الان مریض stable  شده و گوش شیطون کر می خوایم بریم بخوابیم .نکته جالبش گرونی دارو بود که مریض برای یه ویال IVIg  مجبور شده 300 هزار تومن بده... 

جناب سرگرد آخر شبی هم زنگ زد و گفت فردا خودت باید بری مریض ها رو راند کنی ..یعنی به عبارتی فردا منم و من جناب سرهنگ هم نمیاد خلاصه فردا قراره برای اولین بار خودم Order  بزارم انترنم هم که جاشو با یکی دیگه عوض کرده خدا کنه نپیچوننمون..آخر شبی هم یه مریض انسدادی داشتیم که چند شبی بود حالش خوب بود باز امروز علائم انسداد داشت ازش عکس ایستاده و خوابیده شکم گرفتیم بازم سطح مایع هوا داشت خودم براش رفتم NG  گذاشتم..وفعلاً دیگه کاری نداریم..در ضمن امروز با اجازه جناب سرهنگ جیم زدیم و رفتیم آرایشگاه ..خیلی حال داد

نظرات 1 + ارسال نظر
بارون شنبه 6 آذر 1389 ساعت 21:22 http://man-o-baroon.blogsky.com

اوه اوه اوه.چندسال قبل یکبار توی خواب خون دماغ شدم با سطل زیر صورتم رفتم بیمارستان.ببخشیدها این همکاران بسیار محترم شما یه آزمایش خون ساده ندادن ببینن چرا اونطوری از دماغ و دهنم خونن میزنه بیرون.بعداز چند هفته معلوم شدبه خاطر داروهای اشتباهی که یکی دیگه داده بود پلاکتم مشکل پیدا کرده بود.کم مونده برم تو دیار باقی تو چمنها برا یخودم از زندگی لذت ببرم.ولی خب حیف که نشد.یه تامپون پراز لیدوکائین به زور فشار دادن تو دماغم و گفتن: خوش اومدی!!!

عجب خاطره ای

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.