روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

انما برای مریض چاقو خورده

دیشب خیلی شب بدی بود درست موقعی که می خواستم بخوابم گفتن یه مریض رو به جراحی انتقال زدن مریض یه جونی بود که با چاقو به پهلوش زده بودن بعد عزیزان طب اورژانس خودشون مریض رو بررسی کردن و زخمش رو هم بخیه زده بودن بعد که سی تی مریض رو دیدن و هوا رو تو شکمش دیدن بعد انتقال زدن به سرویس خلاصه مریض رو رفتیم دیدم تو آورژانس داشتن باقالی پلو میخوردن که با هزار بد بختی راضیش کردیم نخوره ازون ور هم سرهنگ گفت عکسش رو صفر ببینه که بعدش مجبور شدیم انماش کنیم که من دفعه اولم بود اینکارو می کردم به این صورت که یه سوند فولی گذاشتیم تو آنال و بعد بادکنکش رو باد کردیم و در نهایت هم ماده حاجب زدیم تو رکتومش و مریض رفت عکس شکم به صورت خوابیده گرفت و نیم ساعت بعد هم یه عکس دیگه گرفت خلاصه بی خوابی کشیدیم توپ امروز هم که نگی قراره کشیک وایسه و من مرخصم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.