روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

اتاق عمل برو اونم 3 صبح

ساعت ۳ صبح زنگ صفر زنگ زد بریم اتاق عمل مریض هموفیلی که تو ICU بودش دیگه باید اورژانسی بره اتاق عمل خلاصه رفتیم و مریض رو باز کردیم و اصلا سایتی برای خونریزی پیدا نشد و دوباره معده رو دوختیم و برگشتیم این کار یعنی درست 3 ساعت طول کشید حالا تو این هاگیر واگیر ساعت 6 صبح از بخش عفونی زنگ زدن بیاین برای مریضتون ( یه خانم مسن با تومور مغزی متاستاتیک که قراره ما دبریدش کنیم) order  بزارین منم sms زدم به اینترنمون که وقتی فردا صبح میای اول برو عفونی ویزیت کن بعدشم اومدم بخوابم دیدم ساعت 6 و 30 گفتم تا 7 صبر کنم order بخش رو بزارم بعد بخوابم .خلاصه مثلا پنجشنبه خوبی قرار بود داشته باشیم که اینجوری شد تازه یه موضوعی رو هم فهمیدم که زیاد خوشم نیومد و اونم این بود که ما قراره از اول عید تا روز سوم کشیک بدیم که اینجوری من اصلا خوشم نمیاد

نظرات 2 + ارسال نظر
هانیه جمعه 17 دی 1389 ساعت 10:27

سلام اقای دکتر خسته نباشین حال مریض هموفیلی چطوره بیچاره دیشب چی کشیده راستش منم دیروز نتونستم خوب بخوابم دلم برای مریضه سوخت

مکافات یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 12:15 http://www.kalame.blogsky.com

salam baba dastane nati jadar payame akhlaghi......

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.