روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

پاشای من

امروز صبح بعد بخش خسته و مونده برگشتم پاویون که یه چرت دزدکی بزنم که دیدم در بازه آروم رفتم تو دیدم یه نفر خوابیده گفتم حتما محمده که باز پیچونده آروم رفتم تو و روپوشمو در آوردم که ...
ـ سلام رفیق
ـ ســــــــــلام رفیق نیمه راه .کی اومدی؟؟

پاشا بود که رو تخت خوابیده بود وقتی دیدمش کلی ذوق کردم خلاصه نشستیم کلی حرف زدیم بهم گفت تا 4 شنبه وقت داره تصمیمشو بگیره که بره یه رشته دیگه یا بمونه انگار میخواست بره پاتولوژی بهش گفتم خداییش اینم رشته شد تا آخر عمر هی تو دو تا لوله زل بزنی حالا این بافت سرطانی هست حالا این بافت یه جور دیگه هست آخه اینم کار شد خلاصه از تمامی اصول مخ زنی استفاده کردم که مخشو بزنم برگرده بیچاره خیلی خسته به نظر میرسید به نظرم تقصیر اون سال 4 انیمالشونه که انفدر به اینا استرس وارد میکنه ..در کل خیلی خوشحال شدم که دیدمش دلم براش تنگ شده بود امیدوارم برگرده

نظرات 3 + ارسال نظر
هانیه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 18:09

اقای دکتر دیدید گفتم برمیگرده خدا کنه انصراف نده .اقای دکتر همه مثل شما صبور نیستند شماهم بعضی مواقع تو فشارید ولی مثل دوستتان از کارتون شونه خالی نمیکنی خوب دیگه بسه زیادی ازتون تعریف کردم هندونه بغلتون نذارم موفق باشید

یادداشت های سیاه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 22:08 http://www.blacknotes.net

اونم رشتس دیگه ارزششو پایین نیار عجباااا مخ زن شدیاااااا !

احسان دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 23:09 http://only4-dl.tk/

عجب بابا گیجیه! میخواد جراحی رو ول کنه بره یه چیز بدتر بخونه؟‌ ما گفتیم سر عقل اومده میخواد کلا ترک تحصیل کنه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.