روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

پاشا و من بازهم جیم میزنیم

با پاشا رفتیم بیرون یه شامی زدیم خیلی حال داد بازم مثل قبلنا جیم زدنا شروع شد سر شب به محمد هم گفتیم بیا بریم تنبل گفت می خوام بخوابم رفتیم یه جایی اسمش خیلی با حال بود اسمش پنیر بود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.