روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

به فنا شدیم

دیروز ما کشیک بودیم اول از همه یه امداد هوایی اومد یه جوون رو آورده بود که دستش از مچ با قمه قطع کرده بودند بعدش امداد یه بچه رو آورد که دستش رفته بود تو چرخ گوشت یه مریض آپاندیسیتی بردیم عملش کردیم من و نگی که خیلی چاق بود پدرمون درومد ته صبح یه پریتونیت اومد که صبح بردیمش عملش کردیم و یه مریض با کات شریان رادیال اومد که اونم بردیم اتاق عمل کلا خیلی داغونم دارم میمیرم ..کشیک بدی بود تا یادم نرفته یه شالدون برای یه خانم معلم جوون گذاشتم که همه چی خیلی خوب پیش رفت یه  CV line هم گذاشتم که اولش میگن لیک داشته بعد خودشون کشیدن به خونریزی افتاده بود پدرمون رو درآورد تا بندش آوردیم

نظرات 2 + ارسال نظر
تسنیم جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 13:27 http://t36.blogsky.com

سلام دکتر.خسته نباشید.هر چند من خودم هیچ وقت نمیتونم یه جراح خوب بشم ولی به نظرم رشته جراحی تنها رشته ای هست که خیلی نجات دهنده زندگی است و اینطوری خیلی احساس خوبی به ادم دست میده.موفق باشید. اگر مایل باشید لینکتون کنم.ممنون

.. جمعه 26 فروردین 1390 ساعت 21:55

ما هم از بیکاری جونمون تو خونه درومد !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.