روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

ضایعانه

امروز صبح رفتیم مورنینگ وسطاش داشتم با ممل صحبت میکردم که استاد لاپاروسکوپی که جلسه رو اداره میکرد بر گشت از سر جلسه داد زد دکتر فلانی چقدر به مریض سرم دادیم ما هم که داشتیم با ممل حرف میزدیم یک کلمه نفهمیده بودیم خودمون رو پشت سر نفر جلویی قایم کردیم که باز ندا امد دکتر فلانی رزیدنت جراحی با شما هستم تو این فاصله هی ممل میگفت ۵تا ۶لیتر که ما دیدیم اگه بگیم دیگه خیلی ضایع بازیه و گفتم ببخشین من حواسم نبود استاد هم فرمودند گوش بدین و ما بدجوری جلوی خلق الله ضایع شدیم ..امروز هم که کشیک هستیم و تا الان یه مورد آمپوتاسیون پا داریم تو اورژانس تا صبح خدا به خیر کنه

نظرات 4 + ارسال نظر
هانیه سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 12:07

اقای دکتر میگفتی ببخشید نکه فردا تولدمه به خاطر اون حواسم رفته پیش کیک تولد وکادوهایی که خلق الله باید براتون بخرند

یادداشت های سیاه چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 12:18 http://www.blacknotes.net

ضایع شدنت باحال بود ... کجای خیلی دلم برای خاطراتت تنگ شده...

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 20:22

معمولا همه تو دوران تحصیلشون از ابن ماجراها دارن.
غصه نخور.

دریا دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 12:01

آخی چه جالب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.