روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

بچه ها رو مهمون کردم

امروز که خوشبختانه یکی از مریضا کنسل شد اونم یه خانم بود که تیروئید داشت و رضایت همسر نداشت میگفت در حال طلاقم واسه همینم گیر دادن باید یه رضایت از دادگاه یا پزشک قانونی بیاری که کلی اشکش درومد و ما خوشحال که نمیمیریم از خستگی بعدشم که امروز من آنکال بودم و پدرم درومد شب با بچه های پرستار که بودیم من مهمونشون کردم به بستنی و اینترنمون هم براشون آب جو خرید و بعدشم اسم فامیل بازی کردیم

نظرات 3 + ارسال نظر
(●̪•)کافه خان(●̪•) چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 00:38 http://www.kafekaghazi.iranblog.com

من به تنهایی من هستم...تو به تنهایی تو هستی...من وتوباهم ما می شویم...بیا باهم زندگی کنیم !!اما هرکس من وتوی خودش باشد....این یعنی خوشبختی..!قبوله؟؟؟؟؟؟؟!!!!راستی با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟زود بیا اپم بیات میشه!!

هانیه چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:33

اقای دکتر ممنون از لطفتون

مامان جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 01:18

واقعا خسته نباشید ملت زحمت کش (البته از بازی)
دکتر جون یکم این کودک درون رو کنترل کن

و اما میشه بگی این خانم با رضایت پدر یا یکی از اعضای خانواده نمیشد عملش کرد ؟؟ ....اه یادم نبود جواب سئوال نمیدی پس نمیشه

ببین این سلیقه استاده بعضیاشون گیر میدن حتما شوهرش باشه بعضیاشونم نه...از قانون رسمی بی اطلاعم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.