روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

آمپوته کردیم

امروز اتفاق خاصی نداشتیم فقط یه مریض بود که پاش رو آمپوته کردیم که اونم ممل این کار رو کرد و بامزش این بود که یکی از اسکراب ها داشت حالش بد میشد کلی مسخرش کردیم ولی تا آخرش وایساد نیگاه کرد .وقتی می خواستن پای مریض رو ببرن پرستار اتاق عمل با کلی خواهش درخواست از خدمه خواست اون این کارو بکنه چون داشت غش میکرد

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطیما ح شنبه 4 تیر 1390 ساعت 07:39 http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
واقعاً جراح شدن دل و جرئت میخواد!
من یکی که اگر هم بخوام نمیتونم بعضی از کارهارو انجام بدم!

اون موقع ها که کار بالین میکردم (من ماما هستم)، انجام اپی زیاتومی و ترمیمش برام سخت نبود ولی آمپوته کردن و باز کردن شکم و کارهای دیگه رو واقعاً نمیتونم ببینم... چه برسه به انجامش!

امیدوارم در ادامه مسیر رزیدنتی موفق باشید و در آینده شاهد وب نوشت های یک فلو جراحی باشیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.