روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

هرنی سفارشی

امروز برای مریضمون تخت ICU پیدا نمیشد . ازون طرف هم یکی ار رزیدنتای سابق بیهوشی باباش رو آورده بود تا هرنیش رو عمل کنه . و اصرار هم داشت خود استاد عمل کنه ما هم چسبیدیم به استاد که اینو شما عمل کن ما دستای شما رو بنگریم . البته اصولا این عمل ها برای اساتید افت کلاسه ولی چون استاد ما خیلی گله و بعدشم مریض سفارشی . با استاد رفتیم سر عمل . حالا جالبش این بود که مریض چون یه مدت فتق بند استفاده میکرده یه چیز وحشتناکی شده بود که اصلا سر و تهش معلوم نبود جوری که استاد چند دفعه گفت این دیگه چیه . خلاصه چون فتق مشکلی هم بود لذا آموزشش هم خوب بود . ازون ور هم چون ممل وایساده بود نیگاه میکرد از اتاق عمل 2 اومدن دنبالش که مریض خوابیده چرا نمیای ؟ اونم گفت الان میامو اونام شاکی که مریض spinal شده خلاصه ممل داشت قاطی میکرد که چیف جوانمرد سررسید و به ممل گفت بمون من خودم میرم . خلاصه آخر عمل هم پسر بیمار مهمانمون کرد به صرف شیرینی و نوشیدنی . بعدشم رفتیم سر عمل تیروئید که ماشالله هندونه بود تو گردن مریض بیچاره . و در انتها دوختنش به ما رسید که براش زیرجلد زدم بره تعریف کنه. ( خودشیفتگی )

نظرات 3 + ارسال نظر
رکسانا سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 01:25 http://iranbanooo.blogsky.com

دلم جراحی میخواد ...

جراحه سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 12:39

الهی!!

..... من خودمو عاشق عاشق تیغ بیستوری بودم.... و الان که جراحی میخونم حس میکنم تو ابر ها دارم راه میرم

هانیه سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 21:25

حسودیم شد به شماوهم به اقا یا خانمه جراحه...
مثله فرشته ها توابرها راه میریددرسته شما جراحا خیلی وقتامثل فرشته ی نجاتید!!!منم میخوام توابرها راه برررررررم
جمعه گذشته خواستم مثل شما یه فرشته کوچیکی باشم رفتم انتقال خون خون بدم متاسفانه به خاطر کم بودن وزنم نشد توابرهاراه برم....

اشکال نداره دوست عزیز ایشالله توپول موپول بشی هر چه زودتر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.