روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

کیک

نشسته بودم تو پاویون تنهایی داشت کم کم حوصلم سر میرفت که آقا پاشا یه دفعه با یه جعبه گنده کیک اومد تو جاتون خالی مثل اسب ( که حیوان نجیبیست ) خوردیم

نظرات 6 + ارسال نظر
کامیشا چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 21:11 http://kamiisha.blogsky.com

نوش جان

کامیشا چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 21:20 http://kamiisha.blogsky.com

راستی دکتر میشه هر زمان وقت کردید بازی تمرکز حواس رو که گذاشتم تو وبلاگم انجام بدید؟ میخوام بدونم یه رزیدنت چقدر میتونه .من که اوضام خراب بود ( حتی 1 دقیقه هم وقتتون رو نمیگیره)

sh.kh چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 22:32

دکتر اضافه وزن پیدا میکنیدا!هر روز کیک و شیرینی و...لابد خامه ای هم بوده!!!

م پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 10:17

سلام،این جایی که من میرم طرح میگند حوصلم رفت ،حوصلم اومد،
راستشو بگید این کار ها از قانون جذب فقط بر میاد داشتید به چند تا کارتون کیک فکر میکردید؟؟؟ چون شما تجسمتون بالاست می پرسم

بیتا پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 11:52

نوش جان

کهکشان پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 19:42

دست آقا پاشا درد نکنه که شما رو از بی حوصلگی درآورد!
نوش جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.