روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمـرگی های یک رزیـدنت جراحـی

خاطرات دوران تحصیل در رشته جراحی عمومی ، زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

امان ازین معتادا

نشون به اون نشون که ما صبح دیروز خودمون رو چشم زدیم داشتیم از اتاق عمل بیرون میومدیم که زنگ زدن گفتن دو تا عملی داریم یکیش که یه مریض ICU بود که لیک صفرا داره دقیقا هم معلوم نیست از کجاشه بعدیش که پدر ما رو در آورد یه مریض معتاد تزریقی بود که اول فکر کردیم سوراخ شدگی معدس بعدش که شکم باز شد روده باریکش تو چند جا پاره شده بود که عملش 3 ساعت طول کشید ولی واسه من خیلی آموزشی بود . لازم به ذکره دوست معتاد تا 24 ساعت هم تو اورژانس مونده بود و رضایت به عمل نمی داد .. کلا پدرمون درومد

نظرات 3 + ارسال نظر
جادیس پنج‌شنبه 17 فروردین 1391 ساعت 18:58

سلام. سال نوتون مبارک
دیدم اینجا نظر نداره گفتم اینجا هم یه نظر بذارم!!
دکتر راستی می دونی معتادا مجرم نیستن!!

ژاویز جمعه 18 فروردین 1391 ساعت 15:18

اووهههه کی میره این همه راه رو؟؟؟
خوب 15 دقیقه براش توضیح دادید - 15 دقیقه هم بهش وقت میدادید که خوب فکراش بکنه و متحول شه( البته اگه قدرت فکر کردن داشت که معتاد نمی شد) بعدش که گفت : نه نمی خوام - می فرمودید بهش : به درکککک پس از روی تخت بلند شو - از همون راهی که اومدی با زبون خوش برگرد - اگه رفت که هیچی اگه نه - از یه بهیار یه عدد ملافه ی نو می گرفتید - خانوم پرستاره به همراه اون نخودی که عموما" همراه دکترا این ور و اون ور میرن ولی نمی دونم چی بهشون میگیم ( دستیارن؟) رو می فرستادید دنبال نخود سیاه در اتاق رو می بستید - با همون پایه ی سرم یه دونه میزدید تو سرش تا بی هوش شه بعدشم توی همون ملافه ای که روش خوابیده بود می بستیدش از همون پنجره پرتش می کردید تو حیاط - ملافه جدیده رو پهن می کردید - می رفتید پاویون - راحت می خوابیدید - این همه هم وقتتون رو تلف نمی کردید 24 سااااااعتتت بابا ماشالاه به حوصله اتون

خانم معلم یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 13:32

دیدن آدمای معتاد خیلی رناراحت کنندست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.